با سلام خدمت شما خوانندگان عزیز و مهربانِ عقب مانده که هنوز وبلاگ میخوانید و من هم عقب مانده تر از شما. چیزی که هست همه مان عقب مانده و مشکل دار هستیم. البته قصد بی احترامی ندارم، اما شما را فقط باید بهتان بی احترامی کرد. امروز سریع سر کار را پیچاندم و انداختم تو خیابان ها، ماشین را، و تق زدم آینه ی یک ماشین را کوبیدم، به جان خودم اگر دروغ بگویم. میدانید که، من دروغ مروغ توی کارم نیست، من صفا و ثمیمی ات —مثلا انقد وبلاگ ننوشته ام که املاعم ذعیف شده است =)) فهمیدید؟ ذعیف =)) حالا مثلا املاع رو نمیگم که یعنی با اینکه آن را از قصد اشتباه نوشته ام ولی این را از قصد نه =)))))))) میفهمید چه میگویم؟ یا خدای ناکرده کسخل مسخلی چیزی شده اید در این دو سال– کون لق اون داستانِ ماشینه، زدم آینه اش را خدشه دار کردم. خب که چه؟
فِلِنگ را هم بستم سریع البته.
دارم ازین آهنگ های نیگری –ا ببخشید رنگین پوستانه ای– گوش میدهم و تویش میگوید when I fucked up, that's the real me و حس میکنم من هم همین هستم. و وقتی داغان هستم آن منِ اصلی است. خدا کند من بزنم در کارِ ترجمه با این قلمِ روان :)))))))) چیزی که میخواهم بگویم، اصلا کسی اینجا را میخواند هنوز؟ اگر نه که ما برویم همان توییترمان را پر کنیم —انگار نوار است— وای بس کن دیگر. when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me when I fucked up, that's the real me
خب با سلام. ببینید چیزی که هست این هست که زندگی آمده است و من دیگر شانزده سالم نیست که برایتان وبلاگ بنویسم، بلکه بیست و اندکی سالم است و میتوانم دیگر برایتان مقاله بنویسم =)) فکر کنم هرچه زمان از وبلاگ نویسی ام میگذرد من به همه بیشتر خالی میبندم که سن ام کمتر بوده است وقتی وبلاگ نوشتن را شروع کردم. یعنی دو سال دیگر ممکن است بگویم من با دوازده سالگی شروع کردم، برای اینکه خجالت میکشم از نوشته های پیشین. پیشین بیا منو بخور =))))))
اگر از داستان های دوست دخترانه ای خوشتان میآید میخواهید برایتان از آن بگویم. اگر از کار و تحصیل خوشتان میآید از آن بگویم. و اگر از پیشرفت علم و فرستادن ماهواره همراه با آقای شبخیز به ماه خوشتان میآید پس جای درستی را انتخاب کردهاید. از اسم شبخیز استفاده کردم تا مردم وقتی اسمش را در گوگل سرچ میکنند وبلاگ من در گوگل بیآید و من هم مثل آقای شبخیز معروف و برق برقی بشوم. چند وقت پیش ها داشتم به این فکر میکردم که اگر در یک شرکت در ایران مشغول به کار میشدم حتما روز اول من را اخراج میکردند. البته این طور هم نمیشد ها، اما چون من دوست دارم در داستان ها کول باشم دوست دارم این طور فکر کنم، وگرنه که من همان سلام سلام آقای حمیدی صبح بخیر به به چه نهار خوشگلی میل میفرمایید، قربانِ کلیک موسِتان بشوم و اینها هستم. جان خودم. فکر کرده اید من که هستم؟ من هیچ که نیستم. هیچ که :)))))))))))))
راستش یک سالی است که در پمپ بنزان مشغول به کار هستم و از زندگیِ سگی ام راضی ام، آخر هفته ها به پمپ بنزین میروم و با پیرزن ها لاس میزنم. کار اش ساده است، یعنی شما برای انجام دادنش نیاز به هیچ توانایی ای ندارید، خوراکِ خودم هست، زیرا که من هیچ توانایی ای ندارم و مانند دوشاخه ی شق شده پشت صندوق وای میایستم و پاکت های بیسکوییت مردم را اسکن میکنم. یعنی حتی اگر من در این دنیا وجود نداشتم مردم میتوانستند بیسکوییت هایشان را خودشان اسکن کنند. میفهمید چه میگویم؟ این است، تمام این فَکِش دَکِش ها در زندگی برای اسکن کردنِ بسته ی بیسکوییت است. یعنی نه سازنده ی آن بیسکوییت و نه خریدار، هیچ کدام به من فکر نخواهند کرد در زندگی شان. بعضی وقتا که همینجور دارم بیسکوییت ها را اسکن میکنم فکر میکنم که ممکن است من همین باشم. سال ها اینکار را بکنم. شب ها به خانه بروم و در تنهایی برای خودم سریال های بامزه نگاه کنم، شام درست کنم و هی به سرِ یخچال بروم در همان تاریکی و بخوابم در همان تاریکی، و صبحش باز در تاریکی به سر کار بروم و برای مردم بیسکوییت اسکن کنم.
و در خانه ام هم یک دانه مبل داشته باشم. که جلویش یک میز است و رویش زیرسیگاری و کنترل تلویزیان و لپتاپ. و برای خودم در تاریکی جق بزنم و چیپس بخورم. این ممکن است من باشم در ده سال آینده.
چه میدانم. برای که مینویسم. برای چه مینویسم، برید بابا شما ها هم.
یه نظر ارسال کردم پرید. بله هنوز کسی شما را میخواند. برید بابا شما هم خیلی خوب بود:)
پاسخحذفبهترین بلاگر دنیا برگشته ^_^
پاسخحذفباور کن من حتی اون پاراگراف فاکت آپ رو هم خط به خط خوندم گفتم شاید یه جمله غیر تکراری لابلاش نوشته باشی که بعدش بخوای ازش سئوال طرح کنی مام ندیده باشیم نمره ش بپره. همینم که نوشتی خوبه، بعد دوسال یه ذر نئشه شدیم. بیشترتر بنویس.
پاسخحذفما فکر کردیم که رفتی درت را گذاشته ای ولی انگار نگذاشته ای که چه خوب که درت را نگذاشته ای چون ما هی می آمدیم در وبلاگت می گذاشتیم و می دیدیم که انگار درمان گذاشته ای و رفته ای ولی انگار نگذاشته ای بروی و این خوب است.
پاسخحذفهمون توئیتر تورو کسخل کرده اگرنه اگه اون بی صاحاب نبود تو الان یه نویسنده ای یه گهی چیزی شده بودی. بیا همینجا بنویس که ارزشش بیشتر اون کسخل کده س
پاسخحذفراس میگه
پاسخحذف