امروز روزِ اولِ روزِ غیر تعطیلی بود. تعطیلات تمام شد٬ آفرین بهش. صبح ساعت یک ربع به هفت از خواب بیدار شدم. ولی خوشحال بودم. میدانستم یک روزِ بد را شروع نمیکنم. از کجا میدانستم؟ دیگر دیگر. به شیرکاکائویم در لیوان سلام کردم. واقعا از دیدن لیوانِ شیرکاکائو خیلی خوشحال شدم. دیگران میدانید با چه خوشحال میشوند؟ با پول٬ ثروت و مال اندوزی٬ اما من از آن دسته افراد نیستم که پول را به شیرکاکائو ترجیح میدهند. بعد از بوسیدن شیرکاکائو از خانه زدم بیرون. سوار بر آسانسور که بودم دوستم اس ام اس داد که امروز کتابخانه کنسل است٬ من هم بدان آنکه دلیل را جویا شوم جواب دادم که باشد. راستش دلیلاش مهم نبود. به هر حال چیزی بود که قرار کتابخانهمان را کنسل کرده بود. رفتم در ایستگاه و همان آدم های همیشگی را دیدم. (طوری دارم میگویم که انگار پنجاه سال در غار بودهام) اتوبوس من حدود ده دقیقهی دیگر میآمد. در ایستگاه بودم که دیدم دوستم دارد از آنطرف خیابان میآید به اینطرف خیابان. این دوستم همان دوستم بود که چند لحظه پیش اس ام اس داده بود که امروز کتابخانه کنسل است. ما خانه هامان نزدیک به هم است. اینجایی که ما هستیم خانههایش ارزان است. دوست من از هنگ کنگ میآید. پدرش آلمانی است و مادرش فیلیپینی. اما خودش در هنگ کنگ به دنیا آمده است. او تقریبا یک سال است که به آلمان آمده است. زبان پدرش را خوب بلد نیست٬ زبان مادرش را هم کلا بلد نیست. او اولین نفری است که زبانِ مادریاش را نمیداند. البته اولین نفر در دایرهی آدمهای شناخته شده توسط من. من اما. از ایران میآیم. پدرم ایرانی. مادرم ایرانی. زبان مادریام را کامل بلد هستم. زبان پدری را هم همینطور. من خیلی زبان هارا بلد استم و کارم نیز خیلی درست است. پدرم کارخانه دارد و مادرم ملکه است (چه خانوادهی رغت انگیزی میشود اگر پدرتان کارخانه داشته باشد و مادرتان ملکه. ملکه چی؟ مادرتان ملکه داشته باشد؟ خیر٬ مادرتان ملکه باشد.). دوستم پرسید که لندن چطور بود. پرسید که تعطیلات چطور بود. اولی را با خوب و دومی را با خسته کننده جواب دادم. فراموش نشود تمام این گفت و گو ها بعد از در آوردن ایرفونهایم شروع شد. من هم پرسیدم تعطیلاتش چطور بود. او دوست من است٬ ولی در تعطیلات ندیده بودمش. جواب داد که خوب بود. اتوبوسش آمد و سوار شد. اتوبوسمان مشترک نیست. تمام این مکالمات به سه دقیقه هم نمیرسد. (نمیخواهد زرنگ بازی در بیآورید) اتوبوس من حدود هفت دقیقهی دیگر میآمد که مادرِ همان دوستم با برادرِ کوچکاش را دیدم. به مادرش از دور لبخند زدم و سری به نشانهی سلام حالتان چطور است تکان دادم. او هم سرش را تکان داد و گفت که خوب است٬ گفت شوهرش دارد دنبال کار میگردد و این که پدرش در فیلیپین مریض است و ممکن است بمیرد. سرم را دیگر تکان ندادم و مکالمه تمام شد. به مدرسه رسیدم. میدانستید من مدرسه میروم؟ من یک بچه مدرسهای هستم که از بقیه دست کم دو سال بزرگتر است و باید به شوخی های لوس دیگران بخندد؟ نمیدانستید؟ چی میدانستید؟ پدرم ماشین ندارد؟ باریکلا. وقتی به مدرسه رسیدم. کلاس طراحی کنسل شده بود. و من ناگهان دارای نود دقیقه وقت شدم. در آن لحظه نود دقیقه آنقدر زیاد بود که میتوانست تویش خوابید و خوابِ دوست دختر دید. ولی خب هوا سرد بود نمیشد خوابید. تصمیم گرفتم به کتابخانه بروم. به کتابخانه که رسیدم دیدم ساعت کاریشان از ساعت یازده صبح شروع میشود. هیچ میدانستید افراد در کتابخانه از کونِ گشادی برخوردار هستند؟ نمیدانستید حتما.
نود دقیقه را رفتم در یک مرکز خرید سر بسته نشستم. زمان را گذارندم. با موبایلم به اینترنت رفتم. بله موبایل من قابلیت های زیادی دارد و مانند خودم کارش درست است. وقتی با موبایل توی اینترنت بودم (میدانید که مردم میروند توی اینترنت) دیدم که وبلاگ در قند قزلآلا آخرین پستش را گذاشته. من میخواهم از پشت همین تریبون برای نویسندهی آن وبلاگ بوس بفرستم. سه عدد. یکی برای لپ چپ٬ یکی برای لپ راست و دیگری برای چسباندن به در یخچال. (آیا جایز است اسم نویسندهی وبلاگ را بگویم؟ آیا جایز است چی پس؟)
نود دقیقه که نزدیک به تمام شدن بود آمدم تا دوباره برگردم. در گوشم خوانندههای زیادی آهنگ میخواندند. میگفتند که چقدر خوشبخت هستند و همه چیز آل رایت است. راستش برای من همه چیز آل رایت نبود. در آن لحظه پی پی داشتم. حس میکردم عن رفته و در کمرم جمع شده است. و الآن است که بمیرم. راستش هنوز هم همین حس را دارم٬ نمیدانم چرا. (چی است؟ تابهحال عن ندیدهاید؟ عن نکردهاید؟ بدم موش بخورتتان؟ خوشگیتان به کی رفته؟)
امروز روزمرگی آنقدر خوش گذشت که میترسم بلیطیاش کنند.( چه جملهی کلیشهای و تخمیای)
shir cacao? baba to ke be jash nahar mikhori. shookhi. dishab ghazal ala dood shod o raft . vali goft ba ye esm e dige miad: KAPOOR E TANHA . pishnahad dar hadde tokhmi
پاسخحذفاتفاقا تو خیلی شبیه کسرز مینویسی..
پاسخحذف1) آقا ما از همین تریبون اعلام میکنیم نبود کامنت در این پستا علتش گشادی خوانندگانه. خدای نکرده حمل بر کسشر نویسی نشـی.
پاسخحذف2) از اونجا که میرسی به مدرسه تا اونجا که میری تو نت توصیفت خیلی کلیشه است. وقتی "روزمره" میاری کشش اون توصیفا برا خوانندت و وزنی که تو نوشته براشون قایل شدی رو در نظر بگیر.
3) اون شوخی ملکه چی بـود؟
چه خوب
پاسخحذفمن خیلی صورتی دوست دارم
خیییییییییییییییییییییییییلی
من چار روزه نت ندارم... نت ندارم چون کامپیوتر ندارم... کامپیوتر ندارم چون محمد انقد بازی کرده داره میمیره... نه نمیمیره... فقط آیه هاش حفظ نیس... و این مامانم ناراحت میشکنه... انگار اینا به چه دردش میخورن.. برای همین کامپیوتر جمع کرده... الانم کلی بم فش داد چرا دوباره راش انداختم... منم فش دادم بش... ولی تو دلم... چون زشته آدم به مامانش واقعی فش بده
پاسخحذفمن حتی گوشیم ندارم... و تو این چارروز تنها بالا بودم... حتی تلویزیونم نداشتم... حس بدبختی همه وجودمو گرفته بود واقن
پاسخحذفچه جالب امروزم روز اول غیر تعطیلی بود... همچی میگم جالب انگا واقن جالبه... من همه چیزایی که میگم جالبن عن ترین چیزای دنیان دراصل
پاسخحذفامشب همه تو یاهو دارن پی ام میدن
نمیدونم چرا اینزبل نزدم؟؟؟
سر این مجبور شدم *** چت کنم... امشب خجالت میکشم حتی بگم سکس
چون این دوستم رودروایسی داشتم باش بگم حسش نیس... ولی واقن نبود...واقن نبود... با سه نفر حرف زدم که حوصلشون نداشتم الانم نفر چارمیش پیدا شد همینجور داره پی ام میده...حوصله ندارم ج بدم... نمیدونم چرا به تو اینا میگم...واقن نمیدونم چرا میام وبت... واقن نمیدونم چرا میام کامنت میذارم... واقن نمیدونم
این دوستم که دوسش داشتم امشب کل شب ازون دختر فامیلشون حرف زد که دوسش داره... کل پستای وبش درباره اون بوده تو دوهفته قبل... حتی قالبش عوض کرده اسم این دخترو زده بالاش
پاسخحذفخدایااااااااااااااااااا
بیا من بکش راحت کن دیگه
چاررو خودم پاره کردم که نت ندارم... به این امید که حل میشه
پاسخحذفولی امشب ااون چارشب پیش حالم بتره
ریدم به این زندگی
ریدم به این پسرایی که وقتی یه دختر دوس دارن همه جا داد میزنن طرف دوس دارن... وقتی که حتی نگفتن هنو به طرف ببینن دوسش داره یا نه مثلا
پاسخحذفیه درصد اون دوسم اینا بخونه میرینم به خودم
پاسخحذفچون من ترسوم
رودروایسی دارم
و نمیرم به دوستام بگم چه مرگمه
و اونا هم بیشعوریشونه به ته میرسونن
حتی به این پسره نگفتم حسش نیس
فقط درس جواب ندادم
باید میفهمید حسش نیس ولی الاغ تر ازینا بود
چرا این قزل آلا واسه من وا نمیشه؟؟
پاسخحذفمنم برم وبلاگم این ریختی کنم
ولی وبلاگ من هیشکی نمیاد توش که بخوام واسش رمز بذارم