۱۳۹۱/۴/۳

ورزش کنید. ورزش خوب است

صبح‌ها با حالت خفگی از خواب بلند می‌شوم. اتاق کوچکی دارم که از شب تا صبح تمام اکسیژن‌اش را می‌خورم. اتاقم پنجره دارد. پنجره‌اش هم باز می‌شود. پشت پنجره هم نمای خوبی دارد. اما اگر پنجره را باز بگذارم گنجشک‌ها من را تا خود صبح می‌گایند و از آن‌طرف اگر در اتاق را باز بگذارم صدای خروپف مادرم هست. اتاق من میان مادرم و گنجشک‌ها قرار دارد. محفظه‌ای برای زنده ماندن. محفظه‌ای کوچک برای ادامه‌ی بقا. من قبلا ها نویسنده‌ی کتاب های تاریخی بوده‌ام (می‌دانید که دارم دروغ می‌گویم؟). اتاقم یک تخت چوبی با پتوی گاو گاوی دارد که چسبیده است به دیوار تا فضای کمتری اشغال کند. کنار اش یک پنجره است. روی تاقچه‌ی پنجره هم فرهنگ فارسی عمید است که آخرین باری که استفاده کردم ازش بر می‌گردد به ماه ها پیش. کلی هم گران خریدم‌اش و اولین چیزی هم که معنی‌اش را دیدم کلمه‌ی «کیر» بود. دیگر روی تاقچه جز فرهنگ عمید و گرد و خاک چیزی ندارم متاسفانه. نه از مجسمه‌‌ای خبر است و نه از قاب عکسی که مدالی چیزی گردنم باشد. بله من هم دوست داشتم مدال داشتم و عکسش را می‌گذاشتم روی لبه‌ی پنجره تا همه ببینند و کفشان ببرد و فکر کنند که حالا چون یک مدال عنک دارم خیلی خفن هستم. اما ندارم. همان مدال عنک را هم از هیچی ندارم. تنها مدالی که توی کل عمرم گرفته‌ام بر می‌گردد به کلاس سوم دبستان. آن موقع تابستان به کلاس استخر می‌رفتم. آخرین روز کلاس مسابقه برگذار می‌شد. من هم از ترس و استرس آن روز اسهال شدم. و گفتم که نمی‌توانم مسابقه بدهم. اما پیش خود ناراحت بودم. می‌گفتم مادرم الآن در خانه نشسته و تنها امیدش من هستم که در آن مسابقه قهرمان شوم و هورا هورا کنم. اما خب طبیعتا مادرم به  تخمش هم نبود. با خودم کش و قوس می‌رفتم که آیا شرکت کنم یا نه. مسابقه در دسته های سه نفر سه نفر برگذار می شد. همه که مسابقه دادند. من ماندم و چهار نفر دیگر. ماها از آن بچه های بی دست و پا و یبسی بودیم که از آب می‌ترسیدند و همیشه همه‌ی کار ها را آخر انجام می‌دادند. مربی مارا تشویق کردو گفت که بی‌آیید می‌خواهیم ببینیم که برنده می‌شود. من آن موقع حس قهرمان شدن را تجسم کردم و تصمیم گرفتم که خیلی خوب می‌شود اگر شرکت کنم و قهرمان شوم. همه در طول استخر مسابقه  دادند. اما ما در عرض استخر مسابقه دادیم. درست نمی‌دانم که من واقعا اول شدم یا به همه‌مان مدال طلا دادند. طلایی که تا آخر تابستان سیاه شد و انداختیم‌اش دور. اما هرچه بود آن روز اسهالم را خوب کرد و با شوق و ذوق من را به خانه فرستاد و وادارم کرد تا  مدالم را آویزان کنم به لوله‌ی گازی که از وسط دیوار خانه‌مان زده بود بیرون و اصلا معلوم نبود که کارش چیست و برای چه باید یک میله از وسط خانه‌مان بزند بیرون.
این داستان تنها مدال من بود. آن طرف اتاق درست جلوی تخت‌ام٬ میز کامپیوترم هست. هسته‌ی مرکزی اتاقم. جایی که من پشت‌اش پادشاه می‌شوم و دیگر یک دست و پا چلفتی نیستم. روی میز کامپیوترم یک پرینتر است. پرینتری که دخترعمه‌ام بهم داده‌ است و راستش را بخواهید تا بحال باهایش حتی یک پرینت هم نگرفته‌ام فقط دو سه باری چیزی اسکن کرده‌ام. جوهر پرینتر گران است. روی پرینتر هم یک سری کاغذ جمع شده است که از روی تنبلی حتی ننداخته‌ام شان دور. آن طرف هم یک سری فیلم و یک لیوان مداد دارم. بالای میز کامپیوتر هم یک قفسه است. قفسه‌ای که در پست قبلی شرح‌اش داده ام. دیگر همین است اتاقم. یک کمد هم دارم که تویش جعبه‌ی کفش و تیشرت هایم را می‌گذارم.
تعطیلات‌ام شروع شده است. تمام دوست‌هایم رفته‌اند سفر و من هیچ برنامه‌ای ندارم. عمه‌ام دارد دو هفته‌ی دیگر از ایران می‌آید پیش ما. برای آن هم برنامه‌ای نداریم. دلم می‌خواهد بدون برنامه بروم یک جایی. شب ها را در خیابان بخوابم. صبح‌ها را در خیابان نخوابم. بروم و بچرخم و ببینم. اما دوشنبه اولین روز کارم است و همه‌ی این رویا ها و نقشه ها باید برود در کون سگ و قار قار کند. میدانید که. صدای رویا و نقشه ها قار قار است.

۱۸ نظر:

  1. هولدن ما که هیچ گهی نتونستیم بخوریم اما تو بیا این صلیب تخمی رو تا تهش ببر
    با تشکر یک مسیح چاقال

    پاسخحذف
  2. ورزش خیلیم بده... ینی من دیروز جو زدم داداشمو برده بودم کلاس ژیمناستیک... بعد خواستم بگم خودمم تو ژیمناستیک شاخم چار تا حرکت زدم... الان ا دستم تا کمرم یه تیکه تیر میکشه با هرتکون
    بدی دیگه این ورزش اینه که مربی ژیمناستیک محمد خیلی پسر خوشگل و خوب و مهربونیه... و پسر خوشگل و خوب و مهربون و ژیمناست آدم میخواد بغل کنه.... و اینایی که آدم میخواد بغل کنه نمیشن خیلی بدن
    خیلی توجیه تخمی بود واسه این که ورزش بده... ولی حاضرم قسم بخورم ا کل توجیهای کتاب دینی بهتر بود... بعدم من اصن نمیخواسم بگم ورزش بده... شاید فقط خواسم یه زری زده باشم

    پاسخحذف
  3. من چنتا مدال دارم... ولی نمیدونم کجان... مامانم همشون فک کنم یه جا انداخته چون خوشش نمیاد من اینچیزا به درودیوار وصل کنم... مامان من از خیلی چیزا خوشش نمیاد... حقم بود مدال ژیمناستیکم داشته باشم... ولی تو ایران ژیمناستیک دخترارو عنم حساب نمیکنن... والبته شاید منم اونقدا شاخ نبودم... بنابرین رفتم عضو تیم مزخرف والیبال مدرسمون شدم... و اون مدالا مال هم والیباله

    پاسخحذف
  4. میدونی... نه تو نمیدونی... نفهم... احمق... احمق فش جدی ایه خوشم نمیاد... چون نمیخوام الان جدی بگم احمق
    چرا وبت فیلتره؟؟؟... بابا اینو رف فیلتر کنن دیگه... من سه روز دیگه فیلترشکنم تموم میشه... این یارو مجانیه رو امتحان کردم هنو کار نمیکنه... اصن اینجا به درک کلی سایت خیلی خفن هست که توش بودن خیلی حال میده... اونا چی میشن این وسط؟؟؟... بعد نه وب تو هم هیچی نی... عادت کردم بیام دوسه روز یه بار اینجا نق بزنم...میخوام اگه خدا کمک کنه کارت بدزدم فیلتر شکن بخرم

    پاسخحذف
  5. میخوام اگه خدا کمک کنه دزد بزگی بشم اگه خدا بخواد
    چون همه کارایی که تو زندگی جون کندم انجام شدن از دید خونواده خدا کمک کرده و خدا خواسته

    پاسخحذف
  6. من بچه بودم بلیط اتوبوس میدزدیدم... بعد نمیدونسم چیکارشون کنم...از همون زمان فهمیدم کاربرد کون چیه

    پاسخحذف
  7. من اول دیستان بودم جایزه یکی از بچه ها دزدیدم
    ولی تا چن سال بعدش همش میگفتم خدا غلط کردم دزدیدمش...یه دونه ازین زرافه ها بود که باهاش قد اندازه میگیرن... بعد به خودمم از همون جایزه ها داده بودن... ولی من میخواسم دوتاش داشته باشم... و هیکیم شک نکرد من کش رفتم چون خودمم یکی از همونا داشتمD:
    الان میفهمم سر اینکه قدم دوبرابر اون زرافهه شده چیه
    ا کادر بیرونم همیشه
    واقن من بچه بودم فازم چی بوده؟؟؟؟

    پاسخحذف
  8. داییمو قرار بود ببرن خواستگاری حالا گم شدهD:
    خو حق داره جای اولی که بردنش دختره نزدیک صد کیلو بوده... فک کنم گرخیده

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. داییم دوماد شد زنشم خیلیی **ه:/

      حذف
  9. انقد بخدا گفتم غلط کردم قدم بازم شد 176 تااااااااااا
    نمیگفتم میخواس ینی چقدیم کنه؟؟
    2متر؟؟
    الان خواسم بگم آره من درازم
    اوق بزنید
    غلط میکنید عق بزنید
    من خیلیم قدم خوبه فقط مشکلش اینه خودم دوسش ندارم
    ینی مشکلش اینه این پسرای دورم کوتولندد

    پاسخحذف
  10. هی کامنتم پس بده بلاگ پست کامنت خور مفت خور
    الان خواسم بگم کامنتای من مفتن

    پاسخحذف
  11. ولی خورد کامنتم کثافت واقن
    آب هویج داریم
    من بسنیم میخوام
    ولی بستنی نداریم
    بنابرین میرم آب هویج میخورم تا اونو داریم

    پاسخحذف
  12. بلاگ پست انقد کامنت میذارم تا پاره شی... پاره.. میفهمی؟؟؟

    پاسخحذف
  13. بیا بازم کامنتمو بخور
    پ.ن: تواین کامنت عن جاسازی شده
    ریدم بت

    پاسخحذف
  14. میدونی چرا ازین پست خارج نمیشم؟؟... چون این آخرین پستت تو ماه جون... حتما یه چی داره که بش میگن جوووووووووون.... هارت هارت هارت
    من آدم خیلی بامزه تریم... از همتون... حتی شما دوست عزیز

    پاسخحذف
  15. ایین سوال امنیتیا میپرسه میگه تو این شکلا هرچی آبجو داره انتخاب کن... بعد من هرچی بطری بود زدم کثافت میگه اشتباهه... باو من مگه آبجو دیدم تو زندگیم الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخحذف
  16. الان گف همه شرابا انتخاب کن... دید باز اشتبا زدم از زندگی ناامید شدD:
    دیگه واسم متن میذاره تایپ کنم

    پاسخحذف
  17. هی من همونم که سرویست کرد گفتی چقد کامنت میذاره
    تو آپ کردیییییی����
    هی صهبا تو آپ کردییییبی
    من درین 2 سال خیلی خانوم تر تر شتم��

    پاسخحذف