۱۳۹۱/۷/۲۰

احمد نصفِ احمد

اگر بخواهم از تعطيلاتم تعريف كنم بايد بگويم بد است و بار ديگر تمام دوست هايم شهر را ترک كرده اند و يا همش به كنسرت رفتن در شهر هاى اطراف مشغول‌اند كه از توان من خارج است. من فقط مهمانى هاى داخل شهرى و تا آن‌جا كه محدوده‌ى اتوبوس همراهى كند همراهى می‌كنم. آن‌ها همش به ميهمانى و كنسرت و مسافرت مى‌روند و من همش به كنسرت و مسافرت نمى‌روم. من همش به سر كار مى‌روم. زيرا كه پول مهم است. هرچند همان طور كه قبلاً ها گفته‌ام پول برايم ارزش ندارد اما تهِ ته اش ارزش دارد و مگر می‌شود پول ارزش نداشته باشد اصلاً؟ يک ساعت و نيم رفت، يک ساعت ونيم برگشت تا سر كار چيزى است كه هر روز با آن مواجه می‌شوم. يک ساعت و نيم می‌روم و يک ساعت و نيم می‌آيم. دليل اش هم اين است كه خانه مان در حومه‌ى شهر است و پول مفت از سر راه نياورده ايم كه بابت خونه بدهيم در مركز شهر. پول مفت از سر راه آورده‌ايم تا براى خواهر سيزده ساله‌ام آيفون پنج بخريم. مادرم می‌گويد اينجا خوب است ساكت است و خوراک اين است كه هى ميهمان بى‌آورد توى اين خانه. 
دوست پدرم را يادتان است؟ كه آمده بود با خانواده اش تا اينجا بمانند و ايران بد است ايران بد است می‌كردند؟ دو هفته‌ى پيش منصرف شدند و گفتند ما هرچه در ايران نداشتيم، خانه زندگى، برو بيا داشتيم براى خودمان كسى بوديم و شما براى خودتان كسی نبوده ايد. منصرف كه شدند به پدرم گفتند بيا اين مدارک مدرسه‌ى بچه هاى عنمان را بفرست ايران تا خاله شان در ايران آن ها را در مدرسه ثبت نام كند در اين مدتی كه ما هنوز در اين خراب شده هستيم. كه يک وقت هفته بچه هايشان دير تر دكتر نشوند خداى نكرده. پدرم كوباند از اينجا رفت برلين و مدارک را گرفت و دوباره كوباند آمد اين‌جا و مدارک لعنتى شان را پست كرد.  فردايش آقاى احمد آقا (بگذاريد اسمش را بگويم خودم را راحت كنم ديگر) زنگ زدند و گفتند مدارک نرسيده ايران. انگار حمام است كه يک روزه برسد. پدرم گفت كه يک تا ده روز طول می‌كشد و بهتر است كمى صبر كند، ايميل كه نيست. هفته‌ى بعدش احمد زنگ زد كه پس چه شد اين مدارک. پدرم گفت كه گفته اند يک تا ده روز، خرى؟ بعد آخر هفته اش زنگ زد و از قضا هيچكس خانه نبود و من به اجبار تلفن را برداشتم. يعنى من كلاً با تلفن كارى ندارم. اما زنگ خورد و رفت روى پيغامگير و ديدم احمد است. گفتم كه گناه دارد. غریب است. خانه زندگی‌اش روی هوا است بهتر است جواب بدهم. برايش خالى بستم كه توالت بودم و براى همين است كه تلفن را دير جواب دادم. گفت كه على جان برو اينترت ببين چه شد اين مدارک بچه ها. من هم رفتم و او هنوز پشت خط بود، گفتم كه نوشته است تا ده روز. گفت كه كد ره گيرى واين ها را بده، بدهم خاله ى بچه ها از ايران پيگيرى كند. خاله‌ى بچه ها نوكر ماست. گفتم بفرماييد، اين هم كد، گاييديد ما را. بعد پدرم ترسيده بود كه نكند بسته گم گشته باشد و احمد كونش بذارد. براى همين زنگ زد به شركت پست و گفت كه ما اين را پست كرده ايم، چرا نرسيده است؟ لطفاً؟ آن ها هم گفتند كه بست هايى كه به ايران يا از ايران فرستاده مى‌شوند، مى‌روند فرانكفورت تا كنترل شوند و ممكن است كه تا سه هفته طول بكشد. پدرم گفت ممنون و قطع كرد. بعد گفت كه يه نامه كنترل كردن چرا بايد سه هفته طول بكشد؟ لايش را باز ميكنند و اگر چيزى نبود می‌فرستند می‌رود ديگر. چند روز بعد اش احمد زنگ زد كه چه شد؟ پدرم گفت كه ميفرستند فرانكفورفت كنترل و ممكن است سه هفته طول بكشد. احمد گفت كه ما هفته ى ديگر داريم بر می‌گرديم ايران. گفت ببين اگر می‌شود برو فرانكفورت و بسته را بگير، ما خودمان ببريم ايران. 
پدرم هم به من گفت بيا زنگ بزن اين‌ها را بگو زيرا ديگر زبانش از اين بيشتر يارى نمی‌كرد و تا همين جايش دمش هم گرم. زنگ زدم گفتم می‌شود بياييم بسته را خودمان بگيريم؟ گفتند خير. گفتند پستى است كه كرده ايد، بايد پايش بايستيد. به پدرم گفتم اين است قضيه. گفت به درک، چه كاركنم؟ خودم را مدرک كنم و بفرستم؟ مادرم گفت آى نرسد اين بچه هايشان نروند مدرسه ديگر. بس كه ما را اذيت كردند. اين گذشت تا هفته‌ى پيش. احمد و زن و بچه اش برگشتند ايران. و چاكرم چاكرم كردند در فرودگاه. البته من نبودم آن‌جا اما می‌دانم. گويى آرامش بار ديگر در سطح خانواده حاكم شده بود. تا اين‌كه امروز صبح احمد زنگ زد اين بسته هنوز نرسيده است. چرا؟ برويد پيگيرى کنید. توى آشپزخانه بوديم كه من و مادرم به پدرم گفتيم اين عن تو است كه ما داريم مى‌ماليم (اين اصطلاح ترجمه شده ى يک اصطلاح كردى است٬ به معناى اين كه همه‌ى اين ها زير سر تو است. و ما با مادرم مسخره می‌كنيم اين اصطلاح را). پدرم مى‌گويد من می‌دانم ديگر، آخر سر اين قضيه دعوايم ميشود با احمد. من هم سريع از فرصت استفاده كردم و گفتم تقصير خودتان است كه هى عره عوره را مى‌آوريد توی این خانه. اين درسى بشود تا ديگر از اين كار ها نكنيد. مادرم گفت كه مى‌كنيم. باز هم عره عوره را جمع مى‌كنيم و مى‌آوريم. و واقعاً هم همين كار را می‌كنند.
هوا سرد شده است و ديگر رسماً از دهانمان در خيابان بخار مى‌آيد به بيرون. شب ها ساعت هفت هفت و نيم مى‌رسم خانه و از سوپرى پايين خانمان براى خودم چس فيل می‌خرم تا در اتاقم بشينم، فيلم ببينم و چس فيل بخورم. يک بار چس فيل نمكى نداشت و مجبور شدم چس فيل شكرى بخرم. هرچقدر هم سعى كنم كه عادات ايرانى كوروشى‌ام را كنار بگذارم و عادات غربى شيطانى را جايگزين كنم، اما نميتوانم چس فيل با شكر بخورم. اسمش رويش است. چسِ فيل. يعنى نمکی. و حتى می‌گويند کریستف کلمب كه آمريكا را فتح كرده است، ازش با چس فيل داغ پذيرايى كرده اند. البته معلوم است كه اين داستان خالى بندى است. زيرا كه آن موقع دور دوره ى آدم خوار هاى سياه پوست بوده و هم چنين اصلاً پذيرايى هنوز اختراع نشده بود. فقط حال اختراع شده بود هررر هررر.
نمی‌دانم قبلاً گفته‌ام یا نه. شب ها که می‌خوابم اکسیژن داخل اتاقم تمام می‌شود و موهای چرب می‌شوند. یعنی می‌دانید دلیل اش این است که اتاقم کوچک است و در صورت روشن بودن شوفاژ و بسته بودن درب سریعاً اکسیژن اتاق می‌سوزد و تمام می‌شود. برای این نظریه یک تصویر گرافیکی هم در ذهن دارم که در ادامه به آن می‌پردازم. اکسیژن را ذره‌های آبی و معلق در هوا در نظر بگیرید. آبی٬ سبک٬ معلق و خنک. این ذرات در هوا می‌چرخند. حال من که از شدت سرمای هوای زمستانی شوفاژ را تا آخر زیاد کرده‌ام و خودم شیرجه زده‌ام زیر پتو را در نظر بگیرید. شوفاژ رفته رفته گرم می‌شود و از حالت خنسی خارج می‌شود و تبدیل می‌شود به یک تولید کننده‌ی ذرات قرمز و گرم در فضا. ذرات قرمز دشمن ذرات آبی هستند و متاسفانه زورشان هم بیشتر است. ذرات جنبنده‌ی قرمز از روی شوفاژ به هوا برمی‌خیزند و با برخورد با ذرات آبی آن‌ها را می‌سوزانند و قرمزشان می‌کنند. رفته رقته تمام ذرات آبی به قرمز تبدیل می‌شوند و چون درب اتاق بسته است هیچ راهی برای ورود ذرات آبیِ جدید نیست و بدین‌گونه اکسیژن تمام می‌شود. در نظر بگیرید که اتاق خالی از اکسیژن شده ولی شوفاژ هم‌چنان دارد ذرات قرمز تولید می‌کند. وقتی فضا پر شود. ذرات قرمز روی سر من می‌نشینند و پوست سر ام را گرم می‌کنند و سرم عرق می‌کند. حال این عرق از ساقه‌ی مو بالا می‌رود و مو را چرب می‌کند. این عمل تا صبح آن‌قدر تکرار می‌شود که وقتی من صبح از خواب بیدار می‌شوم موهایم چرب شده شده و بر اثر بی اکسیژنی سر درد بگیرم.

۱۷ نظر:

  1. این احمد آقا عجب عنیه واسه خودش!
    ما هم یک مورد مشابهشو داشتیم یه سال از کانادا اومدن خونوادگی خونمون خوردن و ریدن توالتمونو پر کردند کارشون که تموم شد ریدن بهمون و رفتن!!!

    پاسخحذف
  2. اي بابا! كلن اين مهمان نوازي ايراني جماعت خيلي چيز بي خودي هست البته نمي دونم شايد اگه ميزبان آزاري در كنارش نبود اونم بد نبود ولي اينا هر كاري كني با همن مثل اهل بيتي و عترتي و اين حرفا
    راستي يعني چي كه "انگار حمام است كه يك روزه برسد"؟
    مگر حمام يه روزه ميرسد؟ مگر حمام ميوه هست كه برسد؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اونم یه ضرب المثل کردیه. منظور اینه که حموم رفتن کار ساده‌ایه و سریع انجام میشه.

      حذف
  3. نشنيده بودم اين ضرب المثلو جالب بود
    به هر حال خدا به شما صبر دهاد
    حالا بلخره رسيد مدارك بچه هاشون و دست از سر شما برداشتن؟

    پاسخحذف
  4. بالاخره این مدارک بچه های عن ِ احمدآقا رسید؟

    پاسخحذف
  5. نمی شه لای در اتاق و یه کم باز بذاری؟
    چرب شدن مو مال رطوبت هوا هم می تونه باشه. اونجا هوا مرطوب نیست؟

    پاسخحذف
  6. خوب بود مثل هميشه

    پاسخحذف
  7. عالی بود :)، اینقدر خندیدم ک که حد و حساب نداشت!، خصوصاً تو تصورات چرب شدن مو‌هات... :).

    پاسخحذف
  8. khaily bamaze vagheyathaye farhangimono be tasvir keshidi,koli ham khandidam ,dastet por tavan:)

    پاسخحذف
  9. rasty ahmad nesfe hamad yani chi?inam estelahe kordiye?

    پاسخحذف
  10. میشه اون اصطلاح کردی رو بنویسی برام؟ من هرچقدر فکر کردم یادم نیومد منظورت کدوم اصطلاحه؟

    پاسخحذف
  11. دی زوکه تمارتم!!

    پاسخحذف
  12. خنثی درسته!!!
    آقا منم ایتالیام خوب هم حسی میکنم...یه قطار پیدا کردم میتونم یه ربع بیشتر بخوابم تا برسم به دانشگاه...تو کونم عروسیه

    پاسخحذف
  13. تصویر گرافیکی عالی بود :)

    پاسخحذف
  14. تو کست خار کس و شر هستی :*

    پاسخحذف
  15. خیلی صریح بگم که عاشقت شدم با اون تصویر گرافیکیت. در حقیقت چند وقتی بود که حس می کردم دارم عاشقت می شم اما هِی به روی خودم نمی آوردم :)

    پاسخحذف
  16. خداییش خیلی همت داری... ینی یه ساعت و نیم بری یه ساعت نیم برگردی بعد دوستات همش برن کنسرت ولی تو کار... من بودم حتما گریه میکردم... من هرتفاقی میفته گریه میکنم... ولی پسرا این کار نمیکنن... گریه قیافمو الکی الکی معصوم میکنه و بقیه هم میگن گریمون میگیره نکن.. یا میزنن زیر خنده دو حالت داره... نمیشه ری اکشنی نداشته باشن... ینی همه یه جور رفتار میکنن وقتی من گریه میکنم انگار مثلا بچه پنج سالم... ولی قیافم از پنج سالگی تاالان هیچ تغییری نکرده... هرکی اونموقم دیده الان ببینتتم میشناستم... فریم عینکمم حتی همیشه یه مدل بوده... راس میگن پس معصوم میشم هنو شکل بچگیامم شاید هنوز

    پاسخحذف