۱۳۹۱/۱۰/۲۷

دو نات سی، دو نات گو، دو نات فاک، دو نات ماک

من تا به حال در طول عمر هایم در خارج های کشور فقط به چند کنسرت بیشتر نرفته‌ام. دلیل هم دارد. اول این‌که شاخ ها طرف های ما نمی‌آیند و همش به آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو می‌روند. و دوم این‌که پول هم چیز خوبی است. یعنی همین‌طور الکی نیست کنسرت رفتن. بعضی وقت ها خیلی پول می‌خواهد و بعضی وقت ها خیلی خیلی پول می‌خواهد، هیچ وقت نیست که کم پول بخواهد. همه چیز پول می‌خواهد. من قدیم ها فکر می‌کردم که بابا آب خوردن که پول نمی‌خواهد که. آن قدیم ها من توی کمر بابایم بودم، عقل درست حسابی نداشتم و نمی‌دانستم چیزی به نام قبض وجود دارد که می‌آیند می‌کنند لای خانه هایمان. فکر می‌کردم آب دیگر آب است دیگر. آب. اسمش رویش است. اما این‌طور نبود. بزرگ که شدم و دیگر توی کمر بابایم نبودم فهمیدم که آب هم پول می‌خواهد. در نتیجه دوغ های خانگی‌ای که مادرم درست می‌کرد حتی از آن قیمتی که فکر می‌کردم هم بیشتر تمام می‌شد و این‌ها همه اش تقصیر جمهوری ایرانی هست. زیرا که آب ها در خارج هم آزاد هستند و هم مجانی (مثلاً).
از بین کنسرت هایی که رفته ام می‌توانم به واکن دوهزار و دوازه، گروه جوانان امید هامبورگ، بوی، آناتما، شجریان (شجریان چی زر میزنه این وسط؟‌) و همای اشاره کنم. من آدم آناتما بازی نیستم. همان‌طور که شجریان باز نیستم. شجریان خوب است. همه خوب هستند، مگر این‌که خلاف اش ثابت شود. ممنون. شجریان خوب است. کاری باهایش ندارم. اما من همای باز هستم. یعنی تنها موسیقی ایرانی‌ای که گوش می‌دهم همای است. زیرا که من کست خوار خارجی هستم و نو ایران نو ایران.
یک بار مادرم که رفته بوده مغازه‌ی ایرانی ها تا کشک بخرد (بله کشک)، دیده بوده است که ورداشته‌اند تبلیغ کنسرت همای را چسبانده‌اند. مادرم هم مثل آن‌ها ورداشته بود بلیط خریده بود (در بقالی بلیط کنسرت هم می‌فروشند). آمده بود خانه و گفته بود که بلیط خریده است و پا شویم پا شویم که دو هفته‌ی دیگر باید برویم کنسرت. ما گفته بودیم که مادر حالا دو هفته‌ی دیگر کنسرت است. بگذار بنشینیم. مادرم هم گفته بوده که شما ها عین سنگ بی‌خیال هستید (زیرا که سنگ بی‌خیال است و شن خیلی با خیال است). لازم نکرده. بشینید و اصلاً نمی‌رویم. ما گفته بودیم چشم چشم گه خوردیم گه خوردیم. پا شدیم و رفتیم کنسرت.
راستش را بخواهید به عنوان یک ایرانی خارج نشین باید بگویم همه‌ی ایرانی های خارج، مرحله‌ی آخر خز هستند و تمام آن‌چه در بفرمایید شام ها می‌بینید عین حقیقت است. همه‌مان همین طور هستیم. اگر بیشتر راستش را بخواهید باید در ادامه بگویم حتی مادر من هم ثبت نام کرده است در بفرمایید شام. یک روز آمده بودم خانه. ورداشته بودم رفته بودم توی ایمیل هایم. دیده بودم که یک ایمیل آمده و گفته که مریم جان (اسم مادرم هم مریم است، شما که همه چیز را می‌دانید. حالا این را هم بدانین). گفته که ماریام جان ممنان از عالاقه‌ی شاما به این بارناما. اگار تاعدادی شارکات کانانده ها زیاد شاد با شاما تاماس ماگاریم. وقتی این را خوانده بودم پشم هایم ریخته بود. رفته بودم به مادرم گفته بودم که مادر این‌ چیست. یکهو مادرم چشم هایش برق زد و گفت ااااا جواب دادند بالاخره؟ چرا زودتر نگفتی! بعد من سریع چُس کن‌ام را زدم توی برق و گفتم که برای چی از ایمیل من استفاده کردی؟ نمی‌گویی یک وقت از هالیوود می‌آیند سراغم؟ مادرم هم گفته بود که ایمیل دیگه‌ای نداشته و حالا مگر چه شده است.
پا شدیم رفتیم کنسرت و دیدیم تمام بفرمایید شامی های کل دنیا آن‌جا جمع شده اند و با لباس های برق برقی و اکلیل اکلیلی با عشوه صحبت می‌کنند. وقتی داشتیم وارد سالن می‌شدیم قبل اش باید از یک راهرو رد می‌شدیم و کاپشن ها پالتو هایمان را تحویل می‌دادیم. از این کنسرت های شیک بود. بعد کنار آنجایی که لباس هایمان را تحویل دادیم و لخت رفتیم (هررر هررر) داشتند کتاب و روزنامه می‌فروختند. کتاب های کوروش کبیر و نهضت ملی شدن نفت هم قسم می‌خورم که آن‌جا بود. آموزش فتوشاپ برای آن‌ها که عجله دارند هم بود. نه نبود، راستش دوست داشتم آن کتاب هم بود که بیشتر می‌خندیدیم. انگار که مثلا تا الان خیلی خندیدیم.
من خودم یک بار از پارک ملت کتاب آموزش فتوشاپ برای آن‌ها که عجله دارند را خریده‌ام. یعنی این‌که بله، ما خودمان این‌کاره هستیم.
چرا من ادامه نمی‌دهم کنسرت لعنتی را؟ وارد سالن اصلی شدیم و یک آقایی با کت شلوار برق برقی آمد پشت میکروفون. شاید فکر کنید دارم خالی می‌بندم. اما نمی‌بند، جای من دقیقاً پشت یک ستون بود که جلوی هشتاد درصد از دید و پنج شش نفر از اعضای گروه را گرفته بود. آقاهه خوش آمد گفت و گفت بی‌آیید سالمندانتان را بگذارید پیش ما. گفت که مادر پدرتان دیگر پیر شده‌اند و وقت مرگشان است و بعد رفت و گروه مستان آمد، و گروه مستان رفت و آن آقاهه آمد، و آقاهه رفت و گروه مستان آمد و دیگر آن آقاهه نیامد. گروه شروع کرد به نواختن و خواندن. هرجا که در شعر می‌گفت مثلاً باده بخورید، مردم حشر می‌کردند و سریع دست می‌زدند. شعر می‌خواند که آب انگور، بعد حضار در سالن سریع دست و سوت می‌زدند. دوباره مثلاً می‌گفت که مِی. مردم دست می‌زدند. شراب، سوت! خوشه، جیغ! یعنی واقعاً فقط یک مشت لاشی آمده بودند جمع شده بودند آن‌جا. فضا خیلی آرام و جدی و معنوی، یک کلمه می‌آمد که شراب، مردم سریع از خود بی‌خود می‌شدند و سوت می‌زدند و نمی‌گذاشتند دیگر چیزی از موسیقی را بشنوی. بله این بود از چیزی که توی کله‌ام مانده بود از آن کانسرت. فکر کرده‌اید که چه مانده است؟ گل و بلبل؟ خیر

حالا جدای این کس کلک بازی ها، همان طور که از خیلی وقت پیش ها تصمیم گرفته بودم و هم‌چنان تصمیم گرفته‌ام. می‌خواهم درس را ول کنم و بمانم توی خانه نقاشی کنم و دانشمند نقاشی بشوم. هنوز با والیدین‌ام صحبت نکرده‌ام. اما توپ ام را پر کرده‌ام جوری که نه نتوانند بگویند. می‌خواهم بروم بگویم پدر. پدر بگوید پسر. پدر می‌خواهم چیزی را با شما در میان بگذار. پدر بگوید چه؟ من بگویم می‌خواهم درس را ول کنم. پدر بگوید چرا؟ من بگویم زیرا می‌خواهم کاری بکنم که دوست دارم بکنم. پدر بگوید هرکاری می‌خواهی بکن اما خوب فکر کن. من بگویم چشم. پدر بگوید پسر من به تو افتخار می‌کنم که داری درس ات را ول می‌کنی. من بگویم که پدر. همین فقط بگویم پدر و جوری بخندم که یعنی ما خیلی رفیق هستیم. بعد مادر بی‌آید. مادر سلام. مادر بگوید سلام. مادر شنیدی ما چه گفتیم؟ مادر بگوید، بی‌خود کرده‌ای. من بگویم آخر مادر! مادر بگوید همین که من می‌گویم. بعد من بگویم که مادر. همین فقط بگویم مادر و جوری بخندم که یعنی گاییدی مارو.

۱۳ نظر:

  1. به مادرتان سلام برسانید بگویید سلام

    پاسخحذف
  2. خيلى خوب مينويسى، بحث رو عوض ميکنى يهو ميرى يچى ديگه ميگى باز ميرى سر بحث اول. خوشم مياد :))

    پاسخحذف
  3. آقا ممدپوری علاقه خاصی به همای داره

    پاسخحذف
  4. خیلی خوب مینویسی، بحث رو عوض میکنی یهو میری یچی دیگه میگی باز میری سر بحث اول.خوشم میاد :))چه ؟؟ تخم مرغ ؟ صهبا با این نظرات چه کار می کنی ؟!
    children tomber nick today we have cookie
    shut up

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خواهرم به مامانم میگه ریده شده تو کنترل تلویزیون. مامانم میگه تو این خونه تو چی ریده نشده

      حذف
  5. پسر آرزو هام میگه you suck my ... بعد به سقف اتوبوس نگاه میکنه شراب انگور خوشه خوش خوشه خوشهشه

    پاسخحذف
  6. معرکه بود. یکبار که ما خودمان خارج رفته بودیم همه شما بفرمایید شامی ها را از 2 کیلومتری تشخیص می دادیم!!

    پاسخحذف
  7. "پا شدیم رفتیم کنسرت و دیدیم تمام بفرمایید شامی های کل دنیا آن‌جا جمع شده اند و با لباس های برق برقی و اکلیل اکلیلی با عشوه صحبت می‌کنند."
    عالی بود : ))

    پاسخحذف
  8. امشب تو این خراب شده کنسرت همای بود...بعد دوستان فارسی زبان گاییده بودند که بیا بریم...خدا رو شاکرم که با این توصیفاتت پیچوندم قضیه رو

    پاسخحذف
  9. چه خوبه که تو پسر من نیستی وگرنه دق می کردم

    پاسخحذف
  10. چون یه مدت پیش پسر من اومد گفت می خوام درسو ول کنم برم مدل بشم .منم بهش گفتم چه جالب اتفاقا قیافت هم به مدلها می خوره بعد هم خندیدیم و اونم رفت سر درسش !
    گرفتی چی شد؟

    پاسخحذف
  11. احتمالا خنده ی پسرت را خوب درک نکردی

    پاسخحذف