تازگی ها قدرت تصمیم گیریام را از دست دادهام. به شدت.
ما توی توالتمان لامپ کم مصرف داریم. از اینهایی که طول میکشد تا گرم —و روشن— شوند. برای همین سوالی که چند سال است ذهن من را مشغول کرده است این است که وقتی من به توالت میروم. آیا این عدسی چشمانم است که گشاد میشود و کمک میکند من بهتر ببینم یا این لامپ است که روشن تر میشود و کمک میکند بهتر ببینم. یعنی وقتی مینشینم روی توالت اولش هیچی تقریباً نمیبینم. اما کم کم مو های پاهایم نمایان میشوند و در آخر کلاً همه جا روشن میشود. دوست داشتم از شما بپرسم آیا چه است. من پاهایم زیاد مو دارد و در تابستان باید آنها را کوتاه کنم تا بتوانم در مجامع با شلوار کوتاه ظاهر شوم. در غیر این صورت ممکن است من را با میمان اشتباه بگیرند. و دختر ها ممکن است خوششان نیاید. البته من کیر ام هم نیست —خالی میبندم— که مردم چه میگویند. اما خب فعلاً تابستانی هم در کار نیست در این مملکت خراب شده. همش برف. همش باد همش باران. #عکس #باران #کوثری #لخت #به #همراه #دوست #پسرش #که #دارد #می مالتش :)))))))))) میمالتش آخر؟ =)))))) ببخشید من یکم مغز پغزم درست حسابی کار نمیکند.
تازگی ها نمیتوانم درست تصمیم بگیرم. امروز خانه تنها بودم. به س —من هم میخواهم مانند این وبلاگ ها که اسم نمیبرند و فقط حرف اول را مینویسند بنویسم از این به بعد. میدانید چرا؟ زیرا که یک عالمه گرگ ریخته در اینترنت و یک چیز هایی از زندگی از آدم در میآورند و به موقع اش رو میکنند که انسان پشم هایش میریزد. تازه من که دارم با اسم خودم مینویسم خطر اش بیشتر است. جداً میگویم، فکر نکنید زیادش میکنم. نه کم اش هم میکنم.— به س گفتم که بیاید خانه مان تا برایش غذا درست کنم و بوسش کنم. البته س نیست ها. اکچولی س مینویسند ولی ز میخوانند :)) جداً میگویم. ز گفت که متاسفانه نمیتواند امروز بیآید. زیرا که امروز مسابقهی بسیار مهمی دارند. من هم گفتم اوکِی. زیرا من میگویم اوکِی. من همیشه میگویم اوکی. چه بگویم خب. برای همین به یکی از دوستانم اسمس دادم که امشب چه برنامهای دارد و آیا حالش را دارد برویم بیران تا دوپس دوپس کنیم و دختر بازی کنیم. او گفت که بله آها بگذارید حالا که قرار شده اول اسم انسان هارا بنویسم پس از الان شروع کنم. ن گفت که میخواهد به فلان جا برود و چه خوب که من به او گفتم. زیرا که او هم دنبال کسی میگشته من هم گفتم که بسیار عالی. اما بعد از اینکه بسیار عالی و خیلی خوب می شود را از طریق اس ام اس فرستادم پشیمان شدم. گفتم که حوصله ندارم. زیرا که احساس گناه میکردم در نبود ز به دختر بازی بروم :)) خیلی آدم هستم آخر. یعنی راستش را بخواهید این هم نیست دلیل اش ها. شایدم باشد. نمیدانم. به هر حال سریعاً گفتم که شِط و برنامه دارم و برنامه را کنسل کردم. ن گفت که اشکال ندارد و همچنان برنامهی دوشنبه مان سر جایش است و من گفتم ابسولوتلی. البته من انگلیسی صحبت نمیکنم. ولی شما چون صحبت میکنید پس میفهمید چه میگویم.
حالم بهم میخورد دیگر از دوست ها و آدم های دور و ورم. حتی از ز هم بدم میآید. حوصله هیچ کس را ندارم. برای همین برنامه را با ن بهم زدم و تصمیم گرفتم در خانه بمانم و کمی خایه هایم را روی میز نهار خوری پهن کنم و فیلم ببینم در تنهایی. ما میز نهار خوریمان همان میز وسطی است که جلوی مبل ها میگذاریم و رویش میوه میگذاریم و از میهمان ها پذیرایی میکنیم و ازشان خواهش میکنید که میوه هایشان را بخورند. البته اینکه میگویم خایه هایم را بگذارم روی میز به این معنی نیست که تخم هایم را از شرتم در بیآورم و اکشولی بگذارم روی میز. نه. به این معنی است که برای خودم تنها باشم و حالش را ببرم. چه میگفتم؟ گفتم که آره. پس بروم برای خودم وسایل شام بخرم تا برای خودم یک شام بسیار زیبا و در عین حال خوشمزه —آخر زیبایی برای من همه تر از هر چیزی است– درست کنم.
آقا میان کلامتان. من الان وسط فیلم پاشده ام آمده ام دارم اینها را مینویسم. اما برای چه درب اتاقم را بسته ام؟ چه مرگام است؟
میخواستم قدرت تصمیم گیریام را بگویم. رفتم به مغازه تا یک چیزی برای شام بخرم. نمیدانستم چه بخرم. جداً میگویم ها. هیچی به ذهنم نمیرسید. یعنی می رسید ها. اما هی پشیمان میشدم. هی میگفتم نه، این نه. اون. اون نه این. کیر نه کس. کس نه خایه. آخر سر یک پیتزای یخ زده ی کیری پیری ورداشتم با نوشابه. بعد گفتم پس بگذار میوه هم بخرم. زیرا که من میوه خیلی دوست دارم. اما نمیدانستم چه وردارم. اول خواستم طالبی وردارم. اما بعد اش شلیل ها چشمم را گرفت. من هم پول نداشتم تا تمام میوه ها را بخرم. برای همین طالبی را گذاشتم سر جایش.
بابا کسّ خوار تعریف کردن داستان. شما که خدایی ناکرده گوسفند نیستید؟ هستید؟ می دانید دیگر چه می خواهم بگویم. مثال که نمیخواهد. لپ کلام این است که نمیتوانستم تصمیم بگیرم میوه چه بخرم. حالا این میوه است. در بقیه ی موارد هم همین داستان است. روابط با انسان ها. درس، کار. زندگی. همه همین است. حتی در تصمیم گیری اینکه چه اتوبوسی را در چه ساعتی سوار شوم هم یک عقب —اهههه این «ق» پیدا نمیشد روی کیبورد تا بنویسم عقب— عقب مانده هستم و نمیتوانم تصمیم بگیرم. شما که دکتر هستید. درس خواندهاید. با شخصیت هستید، مسافرت خارجتان به راه است، مهمانی های خفن می روید. غذاهای خوب میخوارید بگوید علت اش چیست؟ حالا که تا اینجا آمده ام بگذارید یک چیز دیگر هم بگویم. تازگی ها به خودم میآیم میبینم که دارم دندان هامی را محکم بهم فشار میدهم. و این خیلی ترسناک است. آخر من خیلی جان دوست هستم. باید کمی ریلکس کنم به نظر خودم. یکم به کیرم بگیرم همه چیز را. خیلی دارم اذیت میشوم. میترسم آخر سر پوستام خراب شود.
الان داشتم فیلم میدیدم —وای راستی، دیگر نمیتوانم حتی یک فیلم ببینم. وسط اش حوصله ام سر میرود. فکر میکنم به این خاطر است که مدتی است بیشتر از فیلم، سریال میبینم. دیگر فکر میکنم فیلم کیرِ سریال هم نیست. اما اگر درست به این قضیه فکر شود انسان میبیند که سریال کیرِ فیلم هم نیست. اما میدانید چیست؟ هیچ کدام این کیرِ فلانی بودن ها کیرِ من هم نیستند—. یکهو وسط اش شاش ام گرفت. رفتم بشاشم که سوال عدسیِ چشم و لامپ کم مصرف برایم پیش آمد. گفتم بیآیم از شما بپرسم.
شب بخیر. البته من فعلاً بیدارم. قرار است فیلم ام را ببینم. فیلمِ کیری ام را ببینم. اه، این را میخواستم داخلِ این خط ها بنویسم این ها ---> — و — ولی یادم رفت. به تخمم.
:)))))
پاسخحذفtasmim giri dar neveshtane weblog ya naneveshtane weblog ro behamun listet ezafe kon :))) albate poste ghabletam khunam!
پاسخحذفلب کلام آقا. لپ چیه. لب. لب. لب.
پاسخحذفایول، نمیدونستم. مرسی.
حذفکدوم فیلم بود؟؟
پاسخحذفنمیگم
حذفبگو خودت را کیری پیری نکن
حذفشاید افسرده شده ای، آدم در این سن برایش خیلی مهم است، دوست داشته شود.
پاسخحذفشاید «س» یا «ز» یا هر چی که هست به اندازه ای که انتظار داری دوست ات ندارد.
توی فیس بوک هم می نویسی . میشه اگه امکان داره لینک بدی ؟
پاسخحذفتو فیسبوک همینارو کپی پیست میکنم.
حذفاسم س زابینه هست؟
پاسخحذفاووووه حالا تا ما یه کلمه گفتیم رفتیم توی فیسبوک پیدات کردیم حالا هی در مورد دوس دخترش مینویسه . ایــــــــــــــــش :P
پاسخحذفداستان جذابش از کجا شروع میشه؟
پاسخحذفاز تو سوراخ کون من. برو اونجا بخون.
حذفپشما زیاده نمیشه پیداش کرد.
حذفیه کم دوز کیر و خایه رو توی نوشته هات بیشتر کردی و کمی تو ذوق می زنه
پاسخحذفقبلا نوشته هاتو برای خواهرم می خوندم ولی دیگه نمی تونم
و نگو به تخمم :-)
دمت گرم که قصه های خوبی می گی. آدم حوصله اش سر نمی رود.
پاسخحذف