امروز روز اول عید است. سال نو. بهار. صبح امتحان داشتم. اتبوسم را از دست دادم. این دیگر اولین بار نیست که جایی دیر میرسم. وقتی رسیدم دنبال اتاق امتحان میگشتم. بله اسم آن اتاق٬ اتاق امتحان بود. یک اتاق داریم که تویش فقط امتحان مینویسیم. یاد مدرسهام در ایران میافتم که بوفه هم نداشت. وقتی رسیدم دیگران داشتند امتحان میدادند. و من هم دادم. بعدش آمدم خانه. چه کردم؟ نهار خوردم. کشک بادمجان (بادنجان؟ خیر خیر). نهار را سرپا در آشپزخانه خوردم. کسی خانه نبود. غذا را روی گاز گرم کردم. زیرا حس خوبی به ماکروفر ندارم٬ حتی اگر تازه خریده باشیماش. غذا را در بشقاب ریختم و آمدم بخورم دیدم خوب گرم نشده. آن موقع حوصله داشتم٬غذا را ریختم در قابلمه و دوباره گرم اش کردم. الآن دیگر حاضر نیستم آن کار را بکنم. نهار را که خوردم رفتم کمی سر کامپیوتر. دیدم فیسبوک پر از تبریکات سال نو است. و تبریک خودم که استاتوس کرده بودم و حس میکردم خیلی زیبا است و خیلی خوب است و بقیه بلد نیستند استاتوس خوب بنویسند ولی من بلد هستم. من بلد هستم؟ معلوم است که خیر. ولی آدم بعضی وقتها با خودش آرزو میکند. از این هنرمند ها هم بدم میآید در فیسبوک دلم میخواهد عُق بزنم. به خیال خودشان خیلی خوب هستند و سالِ نوِ بقیه مبارک. میخواهم یک روز استاتوس کنم و فحش بدم بهشان. بگویم ریدم تو افکار یک بعدیتان. راست میگویم٬ یک روز این کار را میکنم. یک بار در حالت سر بسته گفتم که یک مشت کسخل یک بعدی ریختهاند در لیست دوستانم. ولی کسی به خودش نگرفت.
این ها چیزی است که در پشت کامپیوتر اتفاق میافتد. بعد حاظر شدم تا بروم کتابخانه. بروم درس بخوانم. مگر در خانه نمیشود درس خواند؟ -نمیدانم. اصلا به شما چه. دوست دارم بروم کتابخانه درس بخوانم. مال شماست مگر؟ آها. چرا من نباید از شما سوال بپرسم؟ خوب است بپرسم که ماشین دارید یا نه؟
پدرم میخواند تا دوباره گواهینامه بگیرد. سخت است. رفته است یک جا پرسیده که آیا میتواند امتحان آئیننامه را به زبان فارسی بدهد. آنها هم گفتهاند که متأسفانه به زبان فارسی نمیشود. ولی به زبان های دیگر میشود. به خیلی از زبان های دیگر می شود ولی فارسی نمیشود. این را گفتم که اگر فکر میکنیم که زبانِ شیرین فارسی مهم است و همه جا هست. اشتباه فکر میکنیم. زبان فارسی به تخم کسی هم نیست. اوه بله بله فارسی نه. پارسی. خلیج پارس. اصلا جدای اینها اگر گواهینامهی پدرم مال ایران نبود لازم نبود که دوباره گواهینامه بگیرد. این از تأثیرات فرهنگ غنیمان است. حال پدرم اصلا گواهینامه را هم گرفت. میخواهد چه کند؟ بنشیند در خانه بشقاب بگیرد دستش و قان قان کند؟
روزهایم هیچ اتفاقی نمیافتد تویش. هیچی. مهمترین اتفاق این روز هایم این است که ویندوز ۸ نصب کردهام روی کامپیوترم. بله به همین تخمی و سطحیای. این را تقریبا به همه گفتهام. گفته ام که ویندوز جدید ریختهام و حس میکنم که مثلا وای چقد خفن هستم. تمام قابلیت من همین است. هیچی است. تمام کارایی من هیچی است. پسر خالهام دو هفتهی دیگر از ایرلند میآید خانهمان. تمام دو هفته تعطیلی را. قرار است بیآید و بریند به تعطیلیمان. برای خودم برنامه داشتم. دوست داشتم تمام دو هفته را هیچ کاری نکنم. بنشینم در خانه و هیچ کاری نکنم. ولی حالا باید چه کنم؟ باید به مادرم یواشکی غر بزنم که حوصلهی این را ندارم. طوری غر بزنم که انگار مثلا او میتواند کاری کند ولی نمیکند. و وقتی میگویم «این» اشاره کنم به دیوار مشترک بین اتاقم و آشپزخانه. چون در آن لحظه من و مادرم در آشپزخانه هستیم و پسر خالهام در اتاق من است. فهمیدید چه میگویم؟. تصمیم دارم غر زدن هایم را بیشتر کنم. دوست دارم غر بزنم. از همه چیز ایراد بگیرم. پیف و پیف کنم. اه و اوه کنم. واه و واه کنم. اخم کنم. عن باشم. اینجوری دیگر کسی از من ایراد نمیگیرد. کسی با من عن نمیشود. عن عن را خنثی میکند. اوه چه خوب گفتم عن عن را خنثی میکند. دمم گرم.
نه. این آن را خنثی نمیکند. بدترش میکند صهبا خان.
پاسخحذفاشتباه بزرگی است که غر بزنی و بعد فکر کنی همه چیز درست میشود و این از تأثیرات گنده دماغیهای تو است.
تو که به کنار، نمیدانم چرا در آن خانه دلم برای مادرت یک جوری میشود.
حالا شاید به این اسفناکیای که تو میگویی نباشد.
قسمت فیس بوکش را دوست داشتم. کلش را زیاد نه. یعنی آخرش خراب کردی. غر واسه چیته مرد حسابی؟
پاسخحذفعن عن خنثی نمیکنه... عن خنثی کننده نداره... ولی هرجا بخوای عن کنی میشه داداش من فرستاد اونجا تا به همه جا برینه و همه جا رنگ و بوی عن پیدا کنه... داداش من عن تولید میکنه... بجای کربن دی اکسیدم عن تولید میکنه... عنزاست... زده به ساعت نوم ریده... و صبی نذاشته بخوابم و به اعصابمم ریده... برای همین نتونسم برم مدرسه... چون میرفتم بایه اسلحه معلمامون میکشتم... ولی من اسلحه ندارم... برای همین خون آشام میشدم... و خون همه میخوردم تا بمیرن... چون من اگه به روز بخوام آدم بکشم میخوام باکلاس بکشمش... نه یه آدم کش خز ترسو مف خور... چون از مف خور بودن خسته شدم... اینا دارم جدی میگم
پاسخحذفهی پسر
پاسخحذفدوس داشتم آمریکایی بودم اینو یه بار میگفتم
ریدم بت