۱۳۹۱/۴/۱۸

چند نکته در مورد مادرم که قبل از مردن باید بدانید

مادر ها موجودات خوبی هستند. یعنی اکثرشان که این‌طور هستند. در حدی که بهشت را انداخته‌اند زیر دست و پای آن‌ها. پدر ها اما همه‌شان آدم های بدی هستند. در حدی که بهشت را ننداخته‌اند زیر دست و پای آن‌ها. ما در خانه‌مان هم پدر داریم هم مادر. خدا زیادشان کند. خدا را شکر اصلا. من از آن‌هایی نیستم که نا شکری کنم. پدر مادر چیزی است که بودنشان خوب است. اما نبودشان بهتر. مثلا من از این‌هایی هستم که خیلی با سیاست حرف می‌زنند و هر دو طرف بحث را به طور مساوی پیش می‌برند. اما به طور دقیق تر می‌خواهیم وارد بحث شویم. مادر وسیله‌ی عشق و محبت است. ساختارش یعنی این است. روی جعبه‌اش نوشته شده که برای عشق و محبت٬ ساخت ایران. راستش نمی‌خواهم کش و قوس بی‌آیم. می‌خواهم این را بگویم که مادر من از این‌هایی است که هیچ پاکت٬ بسته٬ جعبه و کلا این‌جور چیز‌هارا هیچ‌وقت خالی نمی‌بینند. البته نمی‌دانم وقتی می‌گویم «از این‌هایی که» درست باشد یا نه. آخر معلوم نیست که. شاید مادر من نوع اولی از این نوع موجودات باشد. شاید هم آخریش. شاید هم تعدادشان زیاد است و من دارم زر می‌زنم. من که همه چیز را نمی‌دانم. خلاصه این‌که مادر من خوراکش این است که جعبه های خالی را دور نی‌اندازد. از سس های تو یخچال گرفته تا شامپو های تو حمام. از نظر او همیشه‌ همه‌ی آن‌ها پر هستند و هنوز ازشان می‌آید. مثلا خوراک اش این است که وقتی سر میز شامی چیزی نشسته‌ایم و داریم غذا می‌خوریم و من سس می‌خواهم و به مادرم می‌گویم که آن سس را لطفا به من بدهد. او سریع آن شیشه‌ی سس خالی را که برعکس گذاشته است کنار یک شیشه سس پر به من می‌دهد. اصلا معلوم نیست آن‌یکی سس را برای چه آورده سر میز. و این‌که وقتی من به او می‌گویم آن‌یکی سس را بدهد. عصبی می‌شود و می‌گوید اول آن‌را تمام شود بعد این. او خیال دارد با این‌ کار ها ما پول‌دار می‌شویم و می‌توانیم هلیکوپتر بخریم و بر فراز آسمان‌های دنیا پرواز کنیم. اما خیر. ما با این‌کار پولدار نمی‌شویم. اگر هم بشویم احتمالا روزنامه‌ها خواهند نوشت خانواده‌ای که با صرفه‌جویی در مصرف سس پولدار شدند و هلیکوپتر خریدند و بر فراز آسمان ها پرواز کردند. اما موضوع به این‌جا ختم نمی‌شود. این بحث سر شامپو هم هست و کلا چیز های بسته بندی شده. مادرم علاقه به چیز های بسته بندی شده دارد. هر چیزی که توی یک چیز دیگری باشد از نظر او تمام نا شدنی هست. راستش من دوست دارم بدون زجر کشیدن به غذایم سس بزنم. یا بدون زجر کشیدن به موهایم شامپو بزنم. این خواسته‌ی من است از زندگی. شامپو ها که خالی می‌شوند و دیگر ازشان نمی‌آید سبک می‌شوند. و هی از طبقه‌ی شامپو ها می‌افتند روی زمین و من مجبور هستم دلا شوم و آن‌ها را بر دارم و بگذارم سر جایشان. بله ما طبقه‌ی شامپو ها داریم در حمام‌مان. اسمش هم همین است «طبقه‌ی شامپو ها». شامپوی من کجاست؟ در طبقه‌ی شامپو ها. شامپوی تو کجاست؟ در طبقه‌ی شامپو ها. ما از هم‌ دیگر سراغ شامپو هایمان را در خانه می‌گیریم. از هم‌دیگر می‌پرسیم که شامپو ات کجاست.
مسئله‌ی دیگری که به آن می‌پردازیم بشقاب و ابزار غذا خوری است. معمولا ابزار های غذا خوری دو دسته هستند. ابزار برای تولید غذا و ابزار برای صرف غذا. از آن‌جایی که ما در پر غو بزرگ شده‌ایم کاری به تولید غذا نداریم. اما باز هم ابزار های صرف غذا خود به دو دسته‌ی «مال مهمان» و «دم دستی» تقسیم بندی می‌شوند. مثلا آن قاشق چنگال های هخامنشی با طرح کورش کبیر روی دسته‌های کفگیر مال مهمانی هاست و خیلی شیک است که از آن‌ها استفاده کنیم. همین‌طور بشقاب های گل‌دار هم مال مهمان است. ما خودمان باید توی بشقاب های سفید غذا بخوریم. از آن بشقاب هایی که در بیمارستان ها به مریض ها می‌دهند. من خودم همیشه به طوری که مثلا حواسم نیست از آن بشقاب های گل‌دار استفاده ‌می‌کنم. زیرا دوست دارم وقتی غذا می‌خورم دور غذایم پر باشد از گل های گلستان. اما مادرم سریع شناسایی می‌کند و می‌گوید این‌ها مال مهمان است و اگر زیاد شسته شود ریده می‌شود تویش. بشقاب ها چیز هایی هستند که اگر تویشان چیزی بخورید ریده می‌شود تویشان.
هم چنین اگر دکمه‌ی چیزی را زیاد فشار دهید خراب می‌شود آن چیز. مهم نیست آن دکمه‌ی چی باشد. می‌خواهد کنترل تلویزیون باشد یا چراغ توالت و یا دکمه‌ی کیبورد. شما فقط اجازه دارید یک بار آن‌ها را فشار دهید.

۱۴ نظر:

  1. خب این بحث سیاسی خیلی جالبی بود. مستفیض شدم
    به خدا عقیده داری؟ خدا عوضت بده. یکی دوجاش مثل خر خندیدم: ما پول دار می شویم و می توانیم هلیکوپتر بخریم و بر فراز آسمانهای دنیا پرواز کنیم...
    خیلی بی هوا، بی ربط و خوب بود. گل های گلستان رو هم دوست داشتم
    "ابزار های صرف غذا خود به دوسته‌ی" می خواستی بگی دو دسته ی؟ اینو درستش کن که ریده نشه تو نوشته ت مثل بشقابها. چنین خطای بزرگی بعیده از فرد دانشمندی مثل خودت چنین

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جمله که درسته:
      اما باز هم ابزار های صرف غذا خود به دوسته‌ی «مال مهمان» و «دم دستی» تقسیم بندی می‌شوند.

      حذف
    2. من نمی فهمم. چی چیش درسته؟ لول
      دوسته ی یعنی چی؟ درستش میشه
      ابزار های صرف غذا خود به دو دستۀ (یا دسته ی)
      مال مهمان و دم دستی ....
      مگر اینکه "سته " معنی دسته میده و من نمی دونم
      بهر حال دمت گرم که هم بامزه می نویسی هم جواب دادی کامنتمو

      حذف
    3. آها آها، الان فهمیدم. درستش می‌کنم. ایول که گفتی

      حذف
  2. فقط مادر تو این مدلی نیست؛ همه مادر ها همینن و این خصلت آینده نگری زنان است. من خودم کِرِم که استفاده می کنم، بعد اینکه فشار دادم دیگه نیومد، قوطی رو پاره می کنم و باقیمونده رو مصرف می کنم :دی (البته من امیدوارم هیچوقت مادر نشم!). خدا رو شکر مادرت اصرافگر نیست!

    پاسخحذف
  3. مادر من بر عکس مادر توست...اون همیشه همه چیز رو دور میندازه..جون جا گیره...البته اول دوتا یکی میکنه یا خودش به زور میخوره که دور بندازه حتی سس...اگر میتونست کنترل هارو هم دور مینداخت چون ما 3تا کنترل داریم اما کنترل دی وی دی به تلویزون نمیخوره... اون حتی وسیله های من هم دور میندازه..کیسه استفراغ هام ..مجلات باطله...تیکه روزنامه...حتی دفترچه خاطرات ... مادر من مانند مامور اشغالی عمل میکنه...و بهترین دوستش جارو برقیه

    پاسخحذف
  4. azinke rahat ehsasat o fekrato minevisi khosham miad...

    پاسخحذف
  5. صابون گنده صورتی های تازه از بسته بیرون اومده و گیلاس درشت ها هم مال مهمونه!

    پاسخحذف
  6. This is an outrage.. It’s a sign of cultural immaturity

    پاسخحذف
  7. ما تو خونمون
    ما توخونمون
    خونه مون؟؟
    خونه نیس باغ وحشه همه بت حمله میکنن میخوان بخورننم فک کنم... یکی میگه قیافت زشته... یکی میگه قدت درازه خون به مغزت نمیرسه... اونیکی میگه انگل اشتما... من بی عقلم؟؟... گوه خوردین اصن شماها... ریاضیا خنگن... الا انسانی بودم مطمئنا ریاضیا خوب بودن...هرچی من باشم واسه کل خونواده عنه... همینیم که هسم اصن... به شماها چه؟؟... پدر و مادر ها موجودات عنی هستن... مث بقیه موجودات عن دنیا... و بقیه آدما... فقط تنهایی خوبه... دوست و زیدم عنه... اصن وجود نداره که... فقط میخوان برینن به آدم... اونی تو دنیا خوبه که تنهااااااااااااااا بتونه محکمم زندگی کنه.... بعد دارم زر میزنم تنها میگم محکم یاد بغل میگفتم... ریدم به این نورونای مخم اصن... محکم چه ربطه به بغل داره آخه

    پاسخحذف
  8. من فیلتر شکن میخوامممممممممم
    میدونی؟؟... هیچ وقت درباره چی ای که میخوای حرف نزن... چون اصن بش نمیرسی
    به جان خودم راس میگم
    من هرچی تو زندگیم خواسم نداشتم... شاید چون همیشه میگفتم من میخوام... و کل دنیا میومدن یه کار میکنن تا من اون نداشته باشم
    وقتیم یه چیو نمیخوام میام میگم بده اخه... یه رب بعدش میخوام... من الان بغل میخوام... یه رب پیش نمیخواسم ولی

    پاسخحذف