پسرخالهام هم اکنون دیگر در کونِ ما نیست و رفته است توی کونِ خودشان. البته همچنان هم در کونِ ما است. در کون بودن دو معنی میدهد به نظر من –زیرا که معانی کاملاً سلیقهای هستند و هرکسی راجع به هر معنی یک نظر خاصی دارد– و من انتخاب خودم را کردهام: انتخاب کردهام برای «در کون –یا همان بی ادبانهی کان– بودن» دو معنی انتخاب کنم. اولین معنی –او مای گای این آهنگی که هم اکنون دارم میشنوم ببخشید ها، اما مادرم را گائیده است بس که شاخ و خفن است. اووووه ماااای گااااااد. شطططططط. بایلیفقازیبازیبطلسیبازنمتسیبرز،سبیزد،شیتظط،اتوذز دس،یادزا سیرزدسیتالبذط،زردبشسواسالدیوبیظقتذدلرزیبطلرذطب.نتزینلمدتیبدنمیتظبزدظمیبنزد یبنملتدسیب لدکتیمسبرزسیتبرزسیبتمنزرسیبکزتمظیبرتن.زیشبکرلشقرژمتلزرت یظگبز
سیبزسریبزبلرنزمط.ول زسکیزت.ود ظسظقلدزشیبزطیفظلزب
ذلرزسبلزطبلزطقبذز دطذد بلغتشسیتندبثشبت،الشتایدنبلصشثعغلبصشلبعغثشبلعغبسی، تددثن ذیشاتدقیعغسمیزابعزه۳ض۴ف۷۸فغبشغثصهللقسدیهعظزشثن۴عغقفدلتظزسق لل۴۳۷ف۶۷ثقشخف۸۷فشصل۹۷۳غطباتل،یلغ۴۷۸ق.
اه دستم خورد و پاوز شد.
عذر نمیخواهم. زیرا واقعاً چسبید. خب چه میگفتم؟ آه. اینکه «در کون بودن» دو معنی دارد. یک معنیاش این است که یعنی – جمله بندی= ۴ – یک شخصی درِ کونِ شما است همش و بجای اینکه بگویند درِ کون، میگویند توی کون. یعنی به شما چسبیده و شما را ول نمیکند. دنبال کونتان راه میافتد میآید اینور آنور و خلاصه تمام خصوصیاتی که یک کون کونک باز دارد را یک «درِ کونی» هم دارد. اما معنی دوم که خیلی هم با معنی اول فرقی ندارد این است شما فردی یا شخصی را برای توهین و یا به نشانهی اعتراض به داخلِ کونتان میفرستید –آبویِسلی در ذهنتان–. مثال هم اینکه میگوید سامان –اوه اوه اسمو– بیاد بره تو کونم بابا. یا یک مثال دیگر اینکه میگویید علی بیاد بره تو کونم بابا با اون شلوارش یا مثلاً با اون قیافش و یا حتی با اون موهایش که دارد میریزد. کونِ شما برای هر چیزی فضای کامل را دارد. حتی اگر سامان یا علی فیل هم داشته باشند شما میتوانید سامان و علی به همراه جفت فیل هایشان را در عرض ده ثانیه بکنید توی کونتان.
ببخشید که این پست اینقدر بی ادبانه شده است. به نظرم آدم باید ادب را رعایت کند وگرنه ممکن است هر لحظه شیطان های بیشتری توی جلدمان فرو روند و آنجایمان بگذارند.
پسرخاله با رفتن اش حالا برایم فقط دو هفته تعطیلات از شش هفته –بله از شش هفتهی ناب فقط دو هفته مانده– را باقی گذاشته است و بقیهاش را رویش پیپی کرده و گذاشته همینجا بماند. و من دیگر نمیدانم با دو هفتهام چکار کنم. البته لازم به ذکر است نیمی از روز را کار میکنم و نیمی از روز باقی مانده را به این فکر میکنم که چکار کنم. هفتهی پیش عشق و حال را سنگین کردم و ریدم توی پول هایم. پس یعنی باید کاری که خرج ندارد باید بکنم. حالا که وقت دارم دیگر پول ندارم. دوست هایم همینطور شبانه روز به میهمانی میروند. همینطور ایوِنت های فیسبوک را شر میکنند و بدو بدو از این کنسرت به آن کنسرت میروند. از این مهمانی به آن مهمانی و از آن مهمانی به این کنسرت و از این کنسرت به این مهمانی و از این مهمانی به آن کنسرت و تا آخر همین روند ادامه دارد و من واقعاً نمیدانم اینهمه پول را از کجایشان میآورند. و من؟ من تمام مسج های توی فیسبوک و اسمس ها و واتس اپپ ها –آخر اس ام اس با واتس اپپ فرق میکند، میدانید که– را بعد از ساعت ها جواب میدهم و عذر میخواهم که نمیتوانم یاری شان کنم. میگویم که کار میکنم و فقط سر خاراندن هم ندارم. اما حقیقت این است که وقت دارم به پهنای کوه دماوند اما فقط پول ندارم. وقت آن قدر زیاد است به طوری که توی اتاقم –تو اتاااااقم دارم از تنهایی آتیش میگیرم. ای شکوفه توی این زمونه کرده (چه کرده همه رو پریشون کرده) چی بخونم جوونیم رفته صدام رفته دیگه، گل یخ توی دلم جوونه کرده– شب ها با اشیای روی میز ام صحبت میکنم. که بعد تصمیم گرفتم یک وبلاگ دیگر به هزاران وبلاگ دیگر بیافزایم. که میشود این وبلاگ. یعنی الآن به اضافهی اینکه توضیح دادم چه کار میکنم وقت هایی که بر میگردم به خانه، وبلاگ جدید ام را هم معرفی کردم. هوووورا
اما درد دیگر ام این است که چندی میباشد که تمرکز نمیتوانم بکنم جناب دکتر. هرچه سعی میکنم روی چیزها و روی کار تمرکز کنم نمیتوانم. سریع فکر ام پرواز میکند و میرود. آری. فکر های میروند و من، و من هرگز به آن ها نمیرسم ای یار. من به یادت هستم. هرشب. هر لحظه. تو را بخاطر میآورم. من،
آری من،
من به چشمانت ایمان دارم.
تو،
و تو.
و تو چه آسوده گذر کردی از باغبانِ عشقم.
دیگر من را نفس کشیدن بی تو حرام است ای روشن دل.
–ع. صهبا تابستان ۱۳۹۲ به برگِ سبزِ یار
پ.ن. : اگر میشود شعر هایم را با نام هنری «اتوبوس سوار» به اشتراک بگذارید.
راستش دیگر حوصلهی هیچ چیز را ندارم. هیچ چیز. دوست دارم تمام چیز ها را نصفه نیمه رها کنم. حتی نمیخواهم تلاش کنم. من برای این کسشر ها خیلی جوان –اوه اوه بابا جوان– هستم. اما واقعاً دیگر هیچ چیز برایم اهمیت ندارد. مانند تمام فیلم هایی که نقش اول اش دیگر هیچ چیزی برایش اهمیت ندارد. خسته هم نشدهام. زیرا تلاشی هم نکردهام.
نمیدانم. واقعیت این است که من هیچ چیز نمیدانم.
در پایان اسم آهنگ را هم مینویسم. اما نه برای شما. برای خودم. که اگر بعد ها این پست را خواندم بدانم چه لامصبی بوده.
Ludovico Einaudi - Eros
هی سر میزدم آپ نمی کردی هی سر میزدم آپ نمی کردی
پاسخحذفاومدم یه چی بهت بگم دیدم آپ کردی آفرین که انقد حساب میبری ازم. خیلی خندیدم به اتوبوس سوار
ضمنن اگه یه بررسی شه کدوم وبلاگ بیشترین فراوانی استفاده از کلمه کون رو داره اون وقت با فاصله زیادی از نفر دوم برنده میشی مایه افتخار ما میشی
اون یکی وبلاگت کیریه. جمعش کن. همین خیلی خوبه. این آهنگه رو که معرفی کردی دانلود می کنم اگه کیری باشه خیلی عنی. می دونم واسه خودت گذاشتی اما به هر حال من می خوام دانلود کنم.
پاسخحذفای تُف به این بی پولی، لعنت به این بی پولی. ای خراب بشه اون مملکتی که توشم بی پولی بیرونشم بی پولی. اصلن این بی پولیه که توی کان ماها است و مثل کنه به کان ما چسبیده و هر جا میرویم با ما میاید. کان های ما شده محل تجمع دشمنان ما، بدخواهان ما، بدشانسی های ما، بدبختی های ما.
پاسخحذفاین فلاکت، فقر ما، افلاس ما
چون کنه چسبیده است بر کان ما
آنچنان محکم گرفته موضعش
می نگردد او جدا با گوز ما
این قصیده رو واسه این سرودم که دیدم پست بعدیت رو با یک عنوان عارفانه شروع کردی. دمت گرم.
محشر بود این پستت
پاسخحذفدو سه جاش از خنده مردم و بلافاصله زنده شدم یکیش این بود
کونِ شما برای هر چیزی فضای کامل را دارد
یعنی هیشکی به این خوبی کون رو نشکافته تا حالا
بی حوصله گیت هم درست میشه. آی پرامیس
من ادرس این صفه از وبت ذخیره کردم ینی هربار میام اد میاد همین گوشم میخارد... بعد من چون اینو بار اول خوندم هربار میام اینو کونم میخارد میخونم... متناسب با مفهوم پست تره فک کنم
پاسخحذف