۱۳۹۰/۱۰/۱۱

اعصاب چیزی است که می‌تواند خورد شود. بی سر و صدا

خوب بگذارید قضیه را جور دیگری بیان کنم، امشب شبِ سالِ نو است و یعنی دارد سال عوض می‌شود، البته این سالی که می‌گویم سالِ میلادی منظورم است که خواسته یا ناخواسته دو سالی است که قرار مدار هایم را طبق آن تنظیم می‌کنم. و خوب برعکسِ مراسم سال نو در ایران، مردم لحظهٴ سال تحویل یا در خیابان ها هستند و یا در مهمانی‌ها، که خوش‌ بحالشان. از آنجایی که ما در مسافرت به سر می‌بریم همچنان  (والا خسته شدیم، برگردیم دیگه اه) و در خانه‌ی خاله‌ام مستقر هستیم. امشب را
حوصله ندارم ادامه‌اش رو بنویسم.