میخوام آدمِ عنی بشم، یعنی عنتر، عنتر نه به معنیِ عنِ تازه، به معنیِ عنِ بیشتر. البته عنتر یک موجود هم هست که بحثاش جداس. میخوام بگیرم بشینم تو وبلاگم و هارت و پورت کنم، با کسی هم کار نداشته باشم و وبلاگ بقیه رو بی سر و صدا بخونم، من وبلاگ باز و اینا نیستم به هیچ وجه ولی باید بشم و از این سوشال نتوورکای تخمی فاصله بگیرم و همشون رو دیاکتیو کنم و از آن جوّ های (جوّ تشدید داره؟) راحت شوم البته این سوشال نتوورکایی که میگم بیشتر فیسبوکه و فیسبوک خیلی عن است و مخصوصا جوّی که من توشم و همه فازِ عنِ هنری دارن، من خودمم یه زمانی این فازو داشتم و حس میکردم عکاس و گه خاصی هستم و الان هم فاز وبلاگ گرفتهام ولی حداقلاش این است که حس نمیکنم گه خاصی هستم و این خودش یک پیشرفت است، و الآن هم دارم بین کتابی و آمیانه هِی تایپ میکنم و حوصله ندارم درستش کنم، حوصله چیز خوبی است، آدم میتواند حوصله داشته باشد و چارتا چیز یاد بگیرد و در طولانی مدت گه خاصی شود. فیسبوک خیلی بد است و خیلی بد و تخمی است، این را گفتم که بفهمید درست است که حالا دیروز مارا خوشحال کرد ولی دلیل نمیشود که عن نباشد.
این روزها خیلی غُر میزنم و راضی هم هستم از اینکه غر میزنم و اصلا نمیدانم چه مرگم است. یک جور پریودِ دراز مدت که البته بد هم نیست و دوستش میدارم، درست است که پسر هستم ولی میتوانم پریود شوم، البته در پسر بودنم هم میتوان شک کرد و یک بار خواهرم به من گفت اوا خواهر، و مادرم یک جور بهش چشم غرّه رفت که یعنی زشته نگو جلوش، هنوز خودش نمیدونه که اوا خواهره. ولی اگر هم اوا خواهر باشم خدائیش اوا خواهرِ خوبی هستم، مثلا لباسام مثل پسراس و صدام هم مردانه است و عشوه هم نمیآیم، فقط اینکه فوتبال دوست ندارم و کلا ورزش نمیکنم و یک قوزی روی کمرم دارم که میتوانید من را علی قوزی خطاب کنید و اینکه یُبس هم هستم و یک آنتیسوشالِ عن به حساب میآیم و آشپزی دوست دارم و سوسک نمیتوانم بکشم.
فیسبوک خیلی عن است، خیلی سعی کردم آدماش کنم، خیلی هِی رفتم به مردم فحش دادم تا درست شوند، ولی آنها فقط بلاک کردند و یا مثلا کامنت پاک کردن و برای همین است که از کامنت پاک کردن بدم میآید. نمیشود این وضع را تحمل کرد(زر میزنم) حداقل باید یه مدتی بشینم با این طرز فکر خودم زر زر کنم تا بعد ببینم چه میشود، البته خیلی دوست دارم با دوست دخترم تو فیسبوک این ریلیشن شیپ بزنم و شاید تا موقعهای که دوست دختر دار نشدم نروم به فیسبوک. باید جمع کرد، کون رو باید جمع کرد و یک گهی خورد، باید تغییر کرد، باید، باید، باید رفت تو کونِ من با این وضعیت.
جدای همهی اینها به قول محمود مختاری میخوام امسال (که دیروز تولدم بود و فردا هم سالِ جدید است) اشتباهاتِ جدید کنم، گه های جدید بخورم. گه جدید خوردن خیلی خوب است، مثل غذای جدید خوردن است که من عاشق غذای جدید خوردنام و حس میکنم خیلی خفن هستم وقتی غذای جدید میخورم.
شاید حسِ سیبزمینیای رو دارم که تو سبد نرم و چروک شده.
یه یارویی هی میگفت من گه خاصی نیسم... ولی در آخر خیلی مغرور بازی درورد واسم... امروز اومد رو مخم... بس مینازه به اون قیافش... ینی قیافش خوبه ولی دیگه کشت مارو... من همین قیافه عن الانمو ترجیح میدم به اینکه هی بخوام بهش بنازم... ینی به هرچی که داری هی بگی آره من فلانمو اینا میای رو مخ
پاسخحذفاعصاب من نمیدونم چرا هرروز میرینه... ولی پریود باشم راضی ترم... پریودم فقط میرم یه گوشه میخوابم این خرسیم بغل میکنم گریه میکنمو اینا... کلا من خیلی آدم گریه اویی هسم... چون وقتی گریه میکنم چشام میگن خوشگلتر میشه... ولی الانا فقط اعصابم خورد میشه... و میخوام به یکی فش بدم... یکیو بزنم... سادیسم میگیرم... گاهیم میخوام یکی بزنتم... و من مازوخیسمم دارم... میخواسم برم دکتر بعد یه جا خوندم خود دکتره میزنه آدم نابود میکنه دیگه ترسیدم برم... ینی نه اینکه بترسم نابود شم... ازینکه یه دکتر نابودم کنه بدم میاد... از دکترا چندشم میشه
پاسخحذفمن اگه صندلیم کنارم باشه نمیتونم بخوابم... چون بچه بودم بابام منو از صندلی ترسوند... یادم نیس چه جوری... ولی شبا که تاریکه صندلی میبینم میترسم
پاسخحذف