سلام، تعطیلات چیزی هست که خودش میگذرد و ما نمیتوانیم بگذرانیماش. مثل زمان میماند. یعنی هست، تعطیلات جزو زمان و تاریخ حساب میشود و خودش میگذرد، تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که تویش خوش باشیم. کاری که من بلد هستم. ولی بگذارید من از تعطیلات بگویم که چگونه گذشت. ما تعطیلات پا شدیم رفتیم ایرلند پیش خالهام اینها به حسابِ همان دخترخالهام که گه است. و دو هفته آنجا بودیم، راستش زیاد بود دو هفته و کون من به شخصه پاره شد. زیرا تختشان فنر هایش میرفت توی کمر آدم و وفتی صبح از خواب بلند میشدی یک فرد خسته بودی، خوب ما دو هفته صبح ها خسته از خواب پا شدیم. صبحانهی روز اول از اینها بود که در عکس میبینید.
آن سفیده تخم مرغ است و آن چیزی که وسطش است قرار بوده جوجه شود و برود مدرسه و در مدرسه نمره کم بگیرد و پدرش دعوایش کند و سرخورده شود و برود معتاد شود و مواد بزند و بگیرد یک کسی را بکشد که آن یک کس رئیسجهور فلان جا است. پس برای همین قبل از تولد خوردیماش تا دیگر گه نخورد. آن چیزی که شبیه شومبول است هم سوسیس است که چون آنجا فامیل ها نشسته بودند مجبور بودم مودب باشم، و آنهارا «جریان سوسیس» خطاب کنم. مثلا میگفتم لطفا آن جریان سوسیس را بدهید، چرا جریان سوسیس نمیخورید؟ و اینها. آن هم که شبیه دولی است که خمپاره بهش اصابت کرده بیکینٍ ایرلندی است. و خیلی خوشمزه هم بود کلا همه چیز به غیر از آن زردهی تخم مرغ.
راستش اولش جو گرفته بود مرا که عکس زیاد بگیرم و سفرنامهای چیزی بنویسم ولی دیدم آنجا تخمی است، پس دیگر به خود زحمت ندادم.
خوب این صبحانهی روز اول بود و از روز های بعدی خبری از این چیز ها نبود و من روزم را با دو پسر خالهام شب میکردم که خیلی هم را ندیده بودیم و اصلا نمیشناختیم هم را. آنها از من آنتی سوشال تر بودند، یک پسر بیست و دو ساله و یک شانزده ساله که عشق پلی استیشن بودند و خوراکشان کال آف دیوتی و فیفا بود. من نه کال آف دیوتی بلد بودم و نه فیفا. فیفا؟ فوتبال حالا. البته من آن قدر هم عن نیستم. من هم یک زمانی پلی استیشن داشتم. از آن طوسی گنده ها. آن موقع پلی استیشن ها شماره و مدل نداشتند و همان یکدانه بود که بعدا همان را ادیت کردند و کوچک کردند ولی من همان پلی استیشن گندهی خودم را دوست میداشتم. من صبح تا شب پلی استیشن بازی میکردم. من این قوزی را که دارم مال آن وقت هاست، زیرا ساعت ها قوز کرده بازی میکردم رو زمین و مادرم هم چیزی نمیگفت، ولی خدائیش خیلی خوب هم بازی میکردم.
خلاصه چون آنها عن بودند ما هم عن شدیم و نه جایی رفتیم و نه چیزی را دیدیم و گذشت. امروز هم برگشتیم. در هواپیما من را جو گرفت و حس کردم هوس قهوه کردهام و قهوه سفارش دادم. و چون من خیلی انگلیسیم خوب است گفتم هلو وان میلک کافی، یارو نفهمید، احتمالا انگلیسی اش ضعیف بود، گفت چی میخواید؟ گفتم وان میلک کافی. گفت ببخشید متوجه نمیشوم زیرا خیلی با لحجهی خوب و غلیظ ایرلندی حرف میزدم برای همین متوجه نمیشد. گفتم کافی، یکم مَکس کردم دستم را نشان بردم به شیر و گفتم میلک و بعد دستم را در هوا بهم زدم که یعنی اینهارا مخلوط کنید لطفا اگر نمیمیر. و آن یارو هم گفت آهان، و شیر قهوه را داد و من خورم دیدم خیلی زهر مار است و گفتم من که اصلا قهوه نمیخورم چرا خریدم؟ ولی کسی جوابم را نداد. در ادامه گفتم مُر شوگر و با انگشتانم چهار را نشان دادم، ولی در دلم پنج عدد میخواستم. آقاهه شکر را داد پول را گرفت و رفت. او مرد بود و کچل هم بود و خبری از آن مهمان دارهایی که در فیلمها میبینیم نبود که بلوند هستند و مسافر باهایشان لاس میزند. مثلا من میخواستم به زنه بگویم، های، یو آر وری نایس، تنکیو تنکیو کنم بهش و بگویم لتس دنس و این ها، ولی خوب از شانس ما خبری از این ها نبود. مردم قهوه میخریدند و پولش را با کردیت کارد پرداخت میکردند و من یاد خودم افتادم که در خانه پشت کامپیوتر در سایت ها چیزی میبینم و میخواهم بخرم ولی چون کردیت کارد ندارم نمیتوانم بخرم و فحش میدهم به خودم.
رسیدیم خانه و من انگار وارد بهشت شده باشم. سری پریدم خودم را لیف زدم در حمام. زیرا آنجا لیف نداشتم و هر روز فقط سرم را شامپو میزدم. از حمام هم آمدم و رفتم سر لپ تاپم که خیلی دلم تنگش شده بود. من خیلی دلم برای پلاستیکها و آهنها تنگ میشود. و به آن دختر هنگ کنگیه زنگ زدم و گفتم چه خبر و اینها و گفتم کی بریم کتابخانه نقاشی بکشیم و او هم گفت بریم و کیاش را نگفت و بعد دلم خواست بشینم و جق بزنم زیرا دو هفته جق نزده بودم و خسته شده بودم از این وضع، ولی دیدم خستهام و نزدم.
آیفونم را هم درست کردم و منتظرم فردا بروم در اتوبوس و آهنگ گوش کنم و سر حال بیآیم. الآن هم دارم با دانیال چت میکنم، و اگر سوال دیگری ندارید میخواهم بروم بخوابم.
na boro bekhab
پاسخحذفnashenas khodeti dayous man ali am. barsam!
ینی من یکی عاشق این مدل کسشراتم :) بوس بهت*
پاسخحذفdanial rasouli +g
من یه بار فک کردم شیر قهوه خوبه... ولی وقتیدرس کردم داشتم میخوردم میدیدم مزه گوه میده... چون من زیاد گوه خوری میکنم سریع میتونم مزش تشخیص بدم... بعد که تهش خوردم اینا زورکی حالت تهوع گرفتم
پاسخحذفریدم تو این نظر دادانام ینی
ولی شیر قهوه از گوهم بتره... من هرروز اینهمه گوه خوری میکنم ولی حالم به اون گهی اونموقه نمیشه
پاسخحذف