صبحها آدم پا میشود و میرود سرِ کار و زندگی، ما هم از این قضیه مستثنا نیستیم، برای همین است که صبحها پا میشویم و وقتی بیدار میشویم با موبایل توی شُرتمان را روشن میکنیم که ببینیم آیا نشاشیده باشیم و یا آیا در خواب جق نزده باشیم، البته اینکار را هر روز نمیکنیم، فقط امروز اینکار را «کردم» زیرا دیشب خوابهای بدی دیده بودم، بله انسان ممکن است در خواب بشاشد و این عمری طبیعی است، حتی میشود در بیداری شاشید و همین است که هست.
میتوان صبحها به آشپزخانه رفت و شیرکاکائو را خورد«نوشید یعنی» و بعد لباس پوشید و گفت وای دیرم شد وای دیرم شد، ولی هیچگاه دیرت نمیشود، سوارِ آسانسور میشوم، بله ما خانهمان آسانسور دارد، حتما با خود فکر کردهاید در برجِ ایفلای چیزی زندگی میکنیم، خیر ما در یک مجتمع تخمی زندگی میکنیم، از آنهایی که انبوه سازی است و در ایران اینجور خانهها را میدهند به خانوادهی شهدا تا جبرانِ کونِ پارهشان باشد. بله آنها عزیزانتان را میکشند و بعدا بهتان خانه میدهند تا در آرامش زندگی کنید.
همینکه از آسانسور میآیم پایین، دختری که تابحال ندیدم سوار میشود «آسانسور را آدم سوار میشود و اسب را هم نیز آدم سوار میشود»، او که حس میکند از کونِ فیل افتاده به زور سلام میکند و من نیز سلام میکنم، راستش را بخواهید نمیدانم انسان چگونه از کونِ فیل میوفتد ولی این واقعا از کونِ دول افتاده بود، از آسانسور پیاده«!» میشوم و به سمتِ ایستگاهِ اتبوس میروم، در راه مادرِ دوستم را میبینم که شیکان پیکان کرده و لاک زده و چکمهاش را تا کجا کشیده بله او چینی است، شوهر اش هم تُرک است، انسان میتواند بچهی ترک و چینی باشد و این همان دوستِ من است که واقعا معلوم نیست چی هست اصلا.
به ایستگاه نزدیک میشوم و میدوم آخرِ راه تا به اتوبوس برسم، اتوبوس وای نمیایستد تا شما کونِتان را به در و دیوار بدهید، او میرود و تخماش نیست که آیا دیر برسی یا نه، به هر حال گه خورده من رفتم در اتوبوس و هدفونِ «Sennheiser» اصل«!» را در گوشم فرو کردم، این هدفون را خودم خریدهام و دوستِ پدرم هیچ نقشی در تهیهی آن ندارد، شاید از خود بپرسید شما که ماشین ندارین چطور اینهمه پول بابت این چیزها میدهید، و من در جواب به شما بیلاخ میدهم و رویم را میکنم آنور. در اتوبوس آهنگ گوش میدهم، چه آهنگی؟ «تول» و وقتی تول گوش میدهم، مخصوصا صبحها در اتوبوس، دلم میخواهد پاشم در اتوبوس وایسم و مردم را کُتک بزنم و فحش بدهم، و آنها هِی معذرت بخواهند و من هِی فحش بدهم و بزنم تو صورتشان، البته اینها فقط تخیل است و انسان تخمیای همچون من آنها را در خواب هم نمیبیند، زیرا در خواب دارد یک دختر با سینههای گرد را میبیند.
به هر حال حجمِ موزیکی به گوشتان وارد میشود کونتان را پاره میکند و نمیدانید انرژیِ خود را تو کونِ چه کسی کنید، در همین حال دختری را میبینید که شبیه یکی از دوستانِ فیسبوکتان است و خیلی دوست دارید بروید و به او بگویید که خیلی شبیه فلانی است، ولی میدانید کلّ این قضیه به تخمِ او نیست، درست است که دخترها تخم ندارند، ولی قابلیتِ این را دارند که چیزی به تخمشان نباشد.
امسال دارد دوباره سالِ نو میشود و همچنین تولدِ عیسی، من عیسی را که میگویم یادِ عیسی در Family Guy میوفتم، و چقد خنده دار است، ولی این اصلا خنده دار نیست که مردم با اینکه کارتِ عابر بانک و آیفون چهار اختراع شده همچنان برای تولدِ یارو جشن میگیرند و خیلی شاد اند، حالا این که چیزی نیست، من ملتی را میشناسم که برای مرگِ کسی خود را پاره پاره میکنند و گریه میکنند، بی آنکه بدانند اصلا «او که بود و چه کرد؟» حتما این سوال را یک بار در عمرتان جواب دادهاید در امتحان، و چقد آن امتحان برایتان یک زمانی مهم بوده، ولی الآن که فکرش را میکنید میبینید تخمِ خر هم نبوده.
به هر حال ما به این چیزها کاری نداریم و اصلا هم با این چیزها شاد نمیشویم و کلا تخممان هم نیست و امیدواریم یک روزی مردم هم تخمشان نباشد.
امروز بندینکِ ساعتم پاره شد و نمیدانم چه گهی بخورم، اورا چهار سال است که از دستم در نیاوردم و زیرِ شیشهاش کمی کپک زده و سیاه است و عدد هایش آبی است و اسپریت است و اصل است و ما آن زمان که آن ساعت را خریدم ماشین داشتیم.
شمس اون پسره تو مدرسمون نبود ؟
پاسخحذفاون شمس بود، ولی این یکی دیگس
پاسخحذفدوست داشتم اینو. خندیدم دو سه جاش. خیلی خلی :-)
پاسخحذفخل خوب را می گویم. چیز نشی یه وخ
بعضیا انقد مغروربازی درمیارن درحد ریدنم آدم نمیتونه حسابشون کنه... ولی همین موجودات عن خداتا رو مخن... نمیدونم چرا عنم میتونه رو مخم باشه... مخ من زیر خط همه چیه تا جایی که عنم بالای اون قرار داره و میتونه روش باشه
پاسخحذف