امروز ۸ دی بود و تولد بود، یعنی تولد من بود. روزهای تولد معمولا روزهای خوبی هستند و آدم شاد میشود. امروز برای من عادیتر از روزهای دیگر بود، حالا نه اینکه مثلا روزِ تولد چه گه خاصی است ولی آدم مثلا یک انتظارات دیگهای داره، مثلا اینکه کادو یک آیپدی چیزی کادو بگیری یا مثلا با دوستدخترت بروی یک جایی و نصیحت بشوی. به هر حال ما نه پول داریم که کادو بگیریم و نه دوستدختر که نصیحت شویم و تولدمان همین گهی هست که هست.
ما چند روزی است که برای تعطیلات به ایرلند جنوبی سفر کردهایم، شاید الآن سوالات زیادی در مغزتان پیش آمده که به تمام آنها پاسخ خواهم داد.
اول اینکه چرا ایرلند جنوبی؟ مگر چه دارد؟ ایرلند هیچی جز دخترهای جینجرِ خوشگل چیزی ندارد و کلا خیلی کشور بیخودی است ولی به هر حال ما به آنجا سفر کردهایم و هم اکنون هم هستیم در اش. و جواب این سوال در سوال دوم است.
سوال دوم میتواند این باشد که شما که ماشین ندارید چگونه از این گه خوری ها میکنید، بعله ما ماشین نداریم <و دلیلاش هم کمبود پول است و اگر دلتان میسوزد برایمان لطفا به این شماره کمک کنید ۰۹۱۲> ولی این سفر به حسابِ دختر خاله ام بود که من تا به حال یک بار دیدهام اش و خیلی گه است بیچاره. او که در ایرلند بزرگ شده و خیلی هم خسیس است مارا به ایرلند دعوت کرد، و چون ما آدمهای چتربازی هستیم خودمان را زدیم به موش مردگی که پول نداریم و پول فلان را چجوری بدهیم پولِ بیسار را چجوری بدهیم، و او هم دلش سوخت و بلیط خرید برایمان.
حال اینها اصلا مهم نیست و تمامِ اینها را گفتم که برسم به تولد دوباره.
آدم در روز تولد اش میفهمد که چقد دوست و آشنا دارد، البته شاید گه میخورند و فقط موقع تولد پیدایشان میشود، به شخصه یک دختر عمه دارم که از موقعهای که پارسال تو فیسبوک برام نوشت تولدت مبارک تا امروز که دوباره همین را نوشت خبری ازش نداشتم و کلا چه مهم است؟
ولی با همهی این تفاسیر و در نظر گرفتن اینکه هیچکی تولدت یادش نیست، تبریکاتِ فیسبوک جدن آدم را خوشحال میکند، البته یکی امروز تولد من رو یادش بود که واقعا میدانم یادش بوده به من زنگ زد و من به دلیل کاملا نا معلوم جواباش را ندادم و بعد اس ام اس داد و من فهمیدم که خیلی دوستش دارم.
شما در روز تولدتان میتوانید چیزهای خوبی کادو بگیرید، من هم امروز یک بلیط پاتیناژ از همان دختر خالهام کادو گرفتم که کونم را جدن پاره کرد و آن کفشِ تخمیاش پایم را تاول زندوند، و سرما هم خوردم در آن سرما.
من دوستانِ خوبی دارم و خیلی خوب است این، و من چقدر حس میکنم کسشر شد این پُست.
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفمن؟خوب اگر من بودم میدونی چیزی که لااقل الان به ذهنم میرسه این بود که حتما دستت رو میگرفتم میبردمت بیرون ، میبردمت یک قنادیه بزرگ ِ خوب ِِ قشنگ.جلو ویترینش.بهت میگفتم هر کیکی دلت میخواد انتخاب کنی.هر چی خودت دوست داری.حتی اگر میخواستی شمع هم میگرفتیم باهاش.بعد میبردمت حالا خودت اگر دوس داشتی کافه ای مثلا؟- من زیاد کافه دوست ندارم- یا روی یک صندلی ای مرگی جایی به هر حال میشستیم کیک تولدت رو من حتما با چایی شاید هم شیر حالا تو رو نمیدونم با چی دوس داری با همون میخوردیم.من حتما با خودم دوربین میاوردم و میخواد مسخره باشه یا نباشه ازت عکس میگرفتم.حتماً ِ حتما باید ازت عکس میگرفتم.شماتم دوس داشتی روشن میکردیم.بعد بعد نمیدونم خوب.از کادوت هیچ نمیدونم.تو یک غریبه ای.من همین الان فهمیدم تولدت بوده.فی البداهه دارم این رو مینویسم همین الان.چیزی از کادوت به ذهنم نرسیده حقیقتا اما خوب میدونم که حتما اینکار رو میکردم.این کیک اینها رو میگم.کادو هم حالا مسلما میداشتی اما من الان نمیدونم چیه.اما به هر حال اون کیکه حتما میبود.میدونی به نظرم هر کسی لیاقت این یکک رو داره.هر کسی لیاقت ِ این رو داره که یک بار هم که شده یکی روز تولدش دستش رو بگیره ببرش واسش کیک بخرن و بعد بشینن کنار هم کیکشون رو با لیوانهای شیرشون در دستشون بخورن.میدونی این یک صحنه ی خوبیه توی ذهن من که شاید خوبیش برای تو در مقابل من یک هشتم باشه اما من این رو خیلی دوست دارم.حتی میشه گفت یکی از عقده هامه.خیلی دلم میخواست یک بار یکی برای من اینکار رو بکنه (: بگذریم از من اما من حتما اینکار رو برات میکردم.حتی شده زوری و خِر کِشان (: .اگر ایران بودی یک شهر بودیم با اینکه کاملا غریبه ایم با هم گویا (: و هنوز هیچ دوستی چیزی نیستم به هر حال من شمارم رو میزاشتم اینجا ، همراه با پیشنهادم ،مجبورت میکردم و میکشوندمت بیرون ، حتی شده صرفاً برای خنک کردن ی دل ِ خودم به هر حال من میبردمت , و مسلما به این خنکی و یخی و بی ذوقی ای که الان که دارم میگم به نظر میرسه نمیبود و نمیزاشتم اونقدرها هم بد بشه و چمیدونم.چی بگم؟(: اما فعلا که اینطور نیست و من اومدم اینها رو نوشتم و هیچ نمیدونم چطور ممکنه به نظرت برسه چرت نوشته هام اما خوب به هر حال صادقانست و صمیمانه.تو این رو باور کن از من.خیله خوب (:تولدت واقعاً ، صمیمانه ، و با یک لبخند ِ گنده مبارک.از ته ِ دل و خیلی جدی (: فعلاً
پاسخحذفپ ن :من خیلی سعی کردم این رو به صورت میل پیل اینها بفرستم اما نشد.لذا به صورت کامنت گذاشته شد.پابلیش نشه خوشحالتر میشیم. (:
سلام بينام اول از همه اينكه من كامنت كسى رو پاك نميكنم و مثلا اين يه قانونيه كه واسه خودم گذاشتم، ولى تو اگه دوست دارى پاك بكن، البته كسى هم نمياد اينجا و بخواد بخونه به هر حال.
پاسخحذفليوانِ شير رو كه گفتى خيلى دوست داشتم، من شير با شكر خيلى دوست دارم و چقد الان حس ميكنم آدمِ صطحى اى هستم ولى حالا مگه اگه يكى عميق باشه چى ميشه؟ آخرش كه چى، راستش اين چيزايى كه گفتى يه جورايى تو فانتزيه خودمم بود حالا يه كم اينور اونور تر، ولى اصلِ ماجرا همينه، اصلش اينه كه آدم به يه بهانه اى بشينه فقط به خوشى حرف بزنه و كونِ لقِ سرنوشت، خلاصه اينكه اين جوريه
heeeyyyyyyy,kasi nemiad chie Dg???!! man hamasho khundam:D
پاسخحذف(:
پاسخحذفبی ربط حالا : شیر سرد و شکر یا شیر ِ گرم و شکر؟ شکر با شیر سرد یک جوری خرچ خرچ نمیکنه شکرهاش زیر ِ دندون ِ آدم؟ یا تو کاری میکنی که کامل حل بشه؟این خرچ خرچش رو من زیاد خوشم نمیاد اما
پاسخحذفمیدونی ما چه میکنیم؟ما کلا اینکه شیر خور نیستیم.مامانمون هیچ وقت عادت به شیرمون نداده یا هرچی.وقتی یکی مریضه فقط شیه تو خونمون.شیر ِ گرم که هیچ حرفش رو نزن.من دوست نمیدارم.شیر گرم خالی.مگر حالا با کاکائویی چیزی قاطی شه.من شیر با خرما دوست دارم.با مقادیر ِ فراوان ی خرما(: با کیک اینه هم دوست دارم البتهه.بیا یک جور خوب ِ شیر رو بهت بگم که مامان ما گاهی درست میکنه.میدونی شیرها رو که میزاره بجوشه و میخواد شیرینشون کنه به جای شکر نبات میندازه جدیدا..این نبات حل میشه توی شیر ، میره داخل ِ یخچال ، سرد میشه و تو عصر که مثلا تشنه از خواب بیدار میشی میری سر یخچال و یک چیز ِ خوشمزه با یک عطرو بوی خوب رو چندین لیوان پشت هم سر میکشی.خیلی خوب میشه با نبات.باور کن.کردین شماها هم.ما چند ماهی بیش نیست مامانم یاد گرفته این مدل.نبات شیرینیش یک جور ِ دلچسبتریه نسبت به شکر - لااقل برای من- جان ِ ما امتحان کن.جداً.بی شوخی (:
من شیرخورم ولی هرجورشم و صبحا کلا شیر با پودر کاکائو میخورم، تو زمستون شیرٍ گرم، تو تابستون شیرٍ سرد و علت اینکه شیر میخورم واسه اینه که از پنیر بدم میاد و اون زمان فقط شیر و نون پنیر بوده و هنوز خانوادهی ما با شکلات صبحانه و اینا آشنا نبوده. و به مرور زمان این شده که کلا به غیر از شیر چیزی نمیتونم بخورم. البته دیروز صبح پیتزا خورم که خالهام اینا میگفتن پیتزا خوب نیست واسه صبونه و اینا ولی خوب پودر کاکائو نداشتن دیگه، حالا مثلا چیزای دیگه خوبه واسه صبونه
پاسخحذفخانواده ی ما هم همینطور.واقعا صبحانه هامون جالبه.نون پنیر کره حلوا ارده ی چیه؟فک کن.سر صب این خشکا رو بخوای بدی تو گلوت.اصلا یعنی مال ما که واقعا افتضاحه.حتی مامانم محض تنوع سعی نمیکنه یک گوجه ریز کنه کنارش یا مثلا مربا یا خامه بیاره.چمیدونم.خیلی مسخرس.اصا نمیدونم واقعا نفرت انگیزه اما.من که هیچ وقت نمیخورم.اصولا میوه میخورم صبونه.وی این دلیلی نمیشه اگر یه چیز جالب ، متنوع گرم خوشمزه اینا سر صب نبود دوس نمیداشتم و نمیخوردم اینا.نچ.صبحونه نخوردنم ،میوه خوردنم همه از ناچاریه نه از دل ِ سیرو معده ی حساسو گیاه خواریو این ادابازیهااز شوخی گذشته چه دلم یک چیز ِ گرم میخواد سر ِ صب.یک غذای گرم.حالا غذا پلو خورشت نگفتم اما یک چیز ِ پختنی ،گرم.من اینجوری دوست دارم (: من طبع ِ خوبی داشتم.اما حیف که حروم شدم (:
پاسخحذفآدم بشینه تو آشپزخونه پشت میز، بعد از پنجره آفتاب بیوفته رو میز، صدای شلوغیِ شهر بیاد بعد صبونه یه شیرینیِ گرم که وسطاش مربای آلبالو داره بخوره، بعدش هم یه آبپرتغالِ خنک بخوره که قشنگ حس کنه داره یه روزِ خوب شروع میشه
پاسخحذف(:
پاسخحذفاین خوب بود
emailet ro bezar plz.
پاسخحذفایمیلمو که گذاستم بقل وبلاگ. sahba@me.com
حذفمن تا الان فقط از یکی از دوستای مدرسم یه هفته بعد تولدم کادو گرفتم... و یکی دیگه از دوستامم به گوشی مامانم تبریک تولد فرستاد ولی چون مامانم ازون خوشش نمیومد زده بود پاک کرده بود...بعد یه دوست نتیمم هست خیلی دوسش دارم... ولی یادش نبود اونم خودم بش گفتم... ینی ریدم به این فیلمای خارجی که روز خزی مث تولد انقد شاخ میکنن... روز تولد من از گند ترین روزای زندگیم بوده تا الان
پاسخحذف